گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی
تحمل این موضوع بسیار آسانتر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد
👤 جورج اورول
گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی
تحمل این موضوع بسیار آسانتر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد
👤 جورج اورول
یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ …؟؟؟
ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻰ
ﻗﻄﺎﺭ
ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ
ﻛﺸﺘﻰ
.
ﺗﺎ ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺷﺪﻯ
ﺧﻠﺒﺎﻥ
ﻣﻠﻮﺍﻥ
ﻟﻮﻛﻮﻣﻮﺗﻴﻮﺭﺍﻥ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻰ : ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ
ﺑﺰﺭﮔﺸﻰ
ﺁﻗﺎ ﺷﻴﺮﻩ ﺷﻰ
.
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻗﻮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺿﻌﻴﻒ
ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ ﺗﺎ ﺗﻮ
ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﻰ
ﻛﺎﺵ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻗﻮﻯ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ، ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺿﻌﻒ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻳﺒﺎﺕ ﻧﺒﻴﻨﻢ
ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﺭﻡ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ
ﮐﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
میخواهم دست خودم را بگیرم و بروم سر قرارشان، رو به روی آدم جدید زندگیش بایستم و بگویم
خوب به من نگاه کن، چندتار موی سفید لابه لای موهایم می بینی ؟
انگشتش را روی خط اخم پیشانیم بکشم و بگویم
می خورد چند سالم باشد ؟
میخواهم بروم و بگویم
حواسش را جمع کند
دلش را
به یک آسمان ابری و زمین بارانی نبازد
قرار های زیر پنجرهی اتاقش را باور نکند
و دلش برای مکالمه های آخرشب غنج نرود
میخواهم بگویم
بعضی آدم ها عادت کرده اند، که رسالتشان چند تار موی سفید از زندگی هر آدمی باشد
میخواهم آرام در گوشش زمزمه کنم
دلت را گرم نکن، او اگر عاشق موی مشکی بود، دلش به همان نفر اول گرم می شد
وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا میکند، تا آخر عمر
دیگر برایم مهم نیست
بی حس شده ام
از قضاوت و بی انصافیِ هیچ آدمی ، دلم نمی گیرد
من به مرحله ی پذیرشِ خودم رسیده ام
نه از تمجید و ابراز علاقه ی کسی ، ذوق می کنم
نه با انتقاد و رفتنِ کسی ، به هم می ریزم
به معنایِ واقعی ، عینِ خیالم نیست
این روزها ، همه چیزِ دنیایِ من ، به خودم بستگی دارد
حالِ من خوب است
نه عاشقم ، نه غمگینم ، نه دلتنگ
از شما چه پنهان
این روزها جایِ هیچ کسی خالی نیست
من در بی تفاوت ترین حالتِ ممکن قرار دارم
من هرگز کسی شبیه به خودم را ندیده ام
هرگز کسی شبیه به خودم را نداشته ام
ولی گاهی به این فکر کرده ام که چه خوب بود اگر یک نسخه ی دیگر هم از من وجود داشت
یکی که تکرار دوباره ای از من باشد . دست ها ، چشم ها ، نگاه ، لبخند و رفتارهایش
درست شبیه به خودم باشد و ، هرجا که رفت ، با من اشتباهش بگیرند
کسی که می شد افکار مشترکمان را روی هم بریزیم و فکری اساسی به حالِ جهان کنیم
شاید اگر دوتا بودیم ، زورمان به همه چیز می رسید
شاید اگر دوتا بودیم ، هیچ کس حریفِ آرزوهایمان نمی شد
با هم دست به کار می شدیم و تمام دیوارهای شهر را رنگ می زدیم
با هم می رفتیم و برای تمام آدم های غمگینِ جهان ، چای می بردیم ، کنارشان می نشستیم و آرامشان می کردیم
باهم حرف می زدیم ، باهم قدم می زدیم و پا به پای هم ، دیوانگی می کردیم
من برای ادامه ی راه ، یکی شبیه به خودم را کم دارم
تنهایی زورم به آرزوهایم نمی رسد
تنهایی برای تمامِ هدف هایم زمان و انگیزه ی کافی ندارم
امروز به این فکر کردم که دوقلوها باید آدم های خوش اقبالی باشند
به معنای واقعی ، یکی هست که هوایشان را دارد ، عاشقانه دوستشان دارد و آنها را عمیقا می فهمد
اگر خدا از من هم یک نسخه ی دیگر آفریده بود
آنوقت تنهایی ام را با کسی پر می کردم که ارزشش را داشت ، کسی که شبیه به خودم بود ، افکار عجیبم را می فهمید و با هم می نشستیم ، چای می خوردیم و بحث های فیلسوفانه می کردیم
کسی که نیازی نبود خودم را برای نگاه های لبریز از سوال و ابهام او تشریح کنم
کسی که اگر بود ؛ با تمام شباهتش با من ، منحصر به فرد ترین آدمِ زندگی ام می شد