o*o*o*o*o*o*o*o

میخواهم دست خودم را بگیرم و بروم سر قرارشان، رو به روی آدم جدید زندگیش بایستم و بگویم
خوب به من نگاه کن، چندتار موی سفید لابه لای موهایم می بینی ؟
انگشتش را روی خط اخم پیشانیم بکشم و بگویم
می خورد چند سالم باشد ؟
میخواهم بروم و بگویم
حواسش را جمع کند
دلش را
به یک آسمان ابری و زمین بارانی نبازد
قرار های زیر پنجره‌ی اتاقش را باور نکند
و دلش برای مکالمه های آخرشب غنج نرود

میخواهم بگویم
بعضی آدم ها عادت کرده اند، که رسالتشان چند تار موی سفید از زندگی هر آدمی باشد
میخواهم آرام در گوشش زمزمه کنم
دلت را گرم نکن، او اگر عاشق موی مشکی بود، دلش به همان نفر اول گرم می شد
o*o*o*o*o*o*o*o
وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا میکند، تا آخر عمر