فکرش را بکن
روزی برسد که تو درکنار من دست دردستم قدم برداری درهمین کوچه پس کوچه ها وخیابان هایی که به دروغ میگویند تومال من نمیشوی
خرامان خرامان قدم برداریم و توبرایم حرف بزنی و من گوش فرادهم به سَمفونی زیبایی که از حنجره ات خارج میشود وبا نگاهم غرق شوم در موج موهای مشکیت
همانجا زمان متوقف شود من باشم و تو و خیابانی که تنها شاهد عشق ماست
یـــادتـــه
یادم دادی
یادت باشـم؟
حالا یادت باشـــه
یادت نره
بــــه یــــادتــــم
تو هر جا باشے
من،
به یادتم
مهم نیس چقدر دوری❤
يك روز تو را خواهم دزديد
پاي همه چيزش هم مي ايستم
اصلاً گروگانت ميگيرم
يك داستانِ پليسيِ عاشقانه
تيترِ يكِ اخبار ميشويم
صداي دوست داشتنم را به گوش دنيا خواهم رساند
از آنها “تو”را ميخواهم
در قبالِ آزادي ات…آزادت ميكنم به شرطي كه مالِ خودم شوي
ديوانه شدم نه ؟
من حتي براي داشتنت،به اين اراجيف هم فكر ميكنم
علي قاضي نظام
دختری با مادرش در رختخواب
درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن!
گفت دختر ،مادر محبوب من!
ای رفیق مهربان و خوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعیدو یاسر و ایضا صفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
بگذریم از مابقی ماجرا!
یک سری هم صحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد،بله
بعد جعفر یار من عباس بود
البته وسواسی وحساس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هرکس اینقدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
واقعا که پوز مادر را زدی
❇ناشناس❇
حتی یک نفر را نداشتم که با او دردودل کنم
کسی باشد که به او بگویم دوستش دارم
میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چه؟
خیال نمیکنم بفهمی . هیچکس نمیداند من چه حالی دارم،هیچکس
دلم از تنهایی میپوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار میشد
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید
غمانگیز نیست؟
عباس معروفی
بحثمان كه ميشد
حرفهاى دلمان را
به زبانِ آهنگ براى يكديگر ميفرستاديم
من با ترانه هاى انتخابى ام تصدقش ميرفتم و
او تا ميتوانست ناز ميكرد
آنقدر اين بازىِ شيرين ادامه داشت
تا مجبور ميشدم برايش بنويسم
هميشه بحث كردن مشكل را حل نميكند
گاهى بايد حرفِ دلمان را بسِپاريم
به نُت ها
به ترانه ها
به آنهايى كه دقيقاً همانجايى كه لال ميشويم
به كمكمان مى آيند
آنهايى كه انگار داستان زندگيمان را از بَر كرده اند
شيرين است
يكبار امتحان كنيد
“زبانِ آهنگ ها را”
علي قاضي نظام
دارم تمام تلاشم را ميكنم
مثل ماهي اما ميگريزد از دستم، سُر ميخورد و مي رود
آخرين تصوير روشني كه از تو در ذهن دارم
آخرين باري كه ديدمت، كه مدام در ذهنم بازسازي اش ميكنم
دارد مي رود از دستم، مي پرد از ذهنم
مثل شيشه ي عطري كه مي افتد روي زمين و محو ميشود
عطرش ميماند فقط
عطرت مانده فقط
بيا برگرد بي انصاف
بگذار باز هم
بتوانم مجسمَ ت كنم
فا علوی