دیوارهایی که میسازی
هـر روز و هـر روز بیشتر میشوند
معمار بی احسـاس مــن
آخر از کجا برای این همه دیـوار پنجره پیدا کنم؟!؟
دیوارهایی که میسازی
هـر روز و هـر روز بیشتر میشوند
معمار بی احسـاس مــن
آخر از کجا برای این همه دیـوار پنجره پیدا کنم؟!؟
آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد
امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد
مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای
قضاوت کردن بعضی آدما،درد داره
آدمایی که به سختی تونستن سر پا باشن…آدمایی که زندگیشون پر از درد بوده ولی همیشه خندیدن و شماها بهشون گفتید جلف
آدمایی که هیچکس درکشون نکرد..آدمایی که هرکی اومد تو زندگیشون یه لگد زد به قلبشون و رفت
شمایی که این آدمارو قضاوت میکنی…شمایی که هر وقت لباس بد پوشیدن گفتین نگا اینا جامعه رو خراب کردن،اینا پسرای مردمو تحریک میکنن
اگه اینا جامعه رو خراب کردن شماها دینو خراب کردین
شمایی که به دید خودتون آدمای مؤمن و خداپرستی هستین…شمایی که 1ثانیه نمازتون دیر نمیشه…شمایی که فقط یه نوک بینی تون معلومه
شما نمیدونی هروقت کسی رو قضاوت میکنی،اگر اون شخص شمارو نبخشه تا 40روز نماز و روزه ات باطله…؟
وظیفه شما این نیست که بشینی زندگی مردمو عین ایست بازرسی بررسی کنی…وظیفه شما اینه بشینی و زندگی خودتو قضاوت کنی…وظیفه ات اینه بشینی و به حرفایی که در روز زدی فکر کنی و ببینی دل چند نفرو شکوندی
اینو یادت باشه: هیچکس اینقدر بی گناه نیست که بتونه دیگرانو اذیت کنه
پس هیس
میدونی
باید بدونی وقتی دلت میگیره تنهایی
باید یاد بگیری از هیچکس توقع نداشته باشی
باید عادت کنی که با هرکس درد و دل نکنی
باید درک کنی که هرکسی مشکلات خودشو داره
باید بفهمی وقتی
ناراحتی
دلتنگی
یا بی حوصله ای
هیچکس حوصله تورو نداره
دیگه باید فهمیده باشی که همه رفیقه وقتای خوشی اند
هوای خیابان دارم
اشک به پایم سنگینی میکند
ترانه هایت را بردار رفیق
من و تو و خیابان
خوب می چسبد این بیت
اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
یک عصرِ دل انگیز
در ایوانِ پر از گل و آب پاشی شده
روی صندلی های چوبیِ قدیمی
همراه با صدای قِژ قِژِشان و آواز قناری ها
تو با چایی در دست و
با آن لبخند جذابت خیره شده ای
به گلی که لا به لای موهای بافته ام جا خوش کرده…
چایم را بدون قند خوردم
بس که شیرین است لبخندت
حرف هایت به دلم مینشینند
آرامش دارند
مثل نشستن دانه های برف بر دلِ زمین
همانقدر لطیف
همانقدر آرام
و
چقدر تلخ است این رویا
تمام زندگی ما آلوده به دروغ است
چگونه انتظار داریم
دیگران راز ما را نگاه دارند
در حالی که ما
خودمان نتوانستهایم
آن را نگاه داریم
میــمِ مالکیـت که حذف شـود
می شوی عـزیزِ دل
یعنی احتمالا عـزیزِ دلِ همـه
می شـوی فلانی جان
یعنی حتما فلانی جانِ همـه
نه عزیزِدلِ مـــن
فلانـی جانِ مـن
خانـوم یا مــردجانِ مــن
میـــمِ مالکیت را که حذف کننـد از آخرِ قربان صدقه ها
می شوی یـک آدمِ بی صـاحب
یک آدمِ عمومــیِ بی کَس
مثلِ تلفن هایِ زرد رنگِ گوشه و کنارِ خیابان
(:
حکایت ما آدم ها
حکایت کفشاییه که
اگه جفت نباشند
هر کدومشون
هر چقدر شیک باشند
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه
لنگه به لنگه اند
کاش
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید
جفت هر کس رو باهاش می آفرید
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند