تو
لایق بهتر از منی
ترجمش:
نمیخوامت
آرامش خود را به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن
تا همیشه آن را داشته باشی
بچه که باشی از نقاشیات میفهمن
بزرگ که بشی حتی از فریاد هاتم نمیفهمن درد دلت چیه
از یه جایی به بعد
قفل میزنی به از یه جایی به قبل
زندگی میچرخه
مثل یه تاس
امروز حکم میکنی
فردا التماس
(:
خدایا تحمل میکنم
چون میدانم منو میبینی
بخند بزار همه بفهمن قوی تر از دیروزی
تو توان مندی اینو فراموش نکن
اتفاق های خوب زمانی رخ میدهند
که از انرژی های منفی فاصله بگیرند
زندگی
+ خنده +
× عشق ×
– کینه –
=
خوش بختی
زندگی زیباست
هر روزت را در لحضه زندگی کن
به خاطر کسی که هستی سپاسگذار باش
و از جهان پیرامونت قدر دانی کن
تمام رویاهای ما میتوانند محقق شوند
اگر ما شجاعت دنبال کردنشون رو داشته باشیم
I am not
a product of my
circumstances
I am a product of my
decisions
آنچه هستم محصول پیشامد های زندگیم نیست
بلکه محصول تصمیماتی است که میگیرم
حلزون ميتواند 3 سال بخوابد
به طور ميانگين مردم از عنكبوت بيشتر ميترسند تا از مرگ
اگر جمعيت چين به شكل يك صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچوقت تمام نخواهد شد
خطوط هوايي آمريكا با كم كردن فقط يك زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000 دلار صرفهجويي كند
ملت آمريكا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا ميخورند
چشمهاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است
بچهها بدون كشكك زانو متولد ميشوند. كشككها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر ميشوند
كوبيدن سر به ديوار 150 كالري در ساعت مصرف ميكند
پروانهها با پاهايشان ميچشند
کانادا یک واژه هندی به معنی روستای بزرگ می باشد
سوسکها سریعترین جانوران ۶ پا می باشند با سرعت یک متردرثانیه
جلیقه ضد گلوله ،برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان می باشد
خرگوشها و طوطی ها بدون نیازبه چرخاندن سرخود قادرند پشت سرخود را ببینند
سگهای شهری بطورمتوسط ۳ سال بیشتر از سگهای روستائی عمرمی کنند
درامریکا سالانه ۱۵نفر بر اثر گازگرفتگی توسط سگها جان خود را از دست می دهند
مادروهمسرگراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بودند
۱۰ % وزن بدن انسان (بدون آب ) را باکتریها تشکیل می دهند
۱۱% جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل می دهند
از هر ۱۰ نفر یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی می کند
۹۸ % وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است
چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی، هر یک شغلهای مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدتها با هم به دانشگاه سابقشان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند. آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرفهایشان هم شکایت از زندگی بود! استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده میکرد؛ او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند
روی میز لیوانهای متفاوتی قرار داشت: شیشهای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوانهای دیگر. وقتی همه دانشجوها قهوههایشان را ریخته بودند و هریک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت:«بچهها، ببینید؛ همه شما لیوانهای ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوانهای زمخت و ارزان قیمت روی میز ماندهاند!»
دانشجوها که از حرفهای استاد شگفتزده شده بودند، ساکت ماندند و استاد حرفهایش را به این ترتیب ادامه داد:«در حقیقت چیزی که شما واقعاً میخواستید قهوه بود و نه لیوان، اما لیوانهای زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاهتان به لیوانهای دیگران هم بود؛ زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرفها زندگی را تزیین میکنند، اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد
البته لیوانهای متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تأثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجهتان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد. پس از حالا به بعد تلاش کنید نگاهتان را از لیوان بردارید و در حالی که چشمهایتان را بستهاید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید