ده مـہر جشن مهرگان
جشن مـہر و مـہربانی به همه شما هم وطنان فرخنده و پیروز باد
پاینده باد ایرانم،سرزمین فر و شکوه جاویدان
Dana
ده مـہر جشن مهرگان
جشن مـہر و مـہربانی به همه شما هم وطنان فرخنده و پیروز باد
پاینده باد ایرانم،سرزمین فر و شکوه جاویدان
Dana
دختر بچه ای روز اول مدرسه همینکه میره تو حیاط مدرسه شروع میکنه به گریه کردن
دورش را میگیرن که ساکتش کنن ولی بی فایده بود…فکر میکنن شاید روز اوله و ترسیده و پدر ومادرش را میخواد
زنگ میزنن به پدرش که دخترتون خودشو کشت از گریه و بیاین ببینین چشه؟؟
پدرش میاد مدرسه و میگه چته؟؟چرا گریه میکنی؟؟
دختر به پدرش میگه با این همه دختر چطوری من بزرگ شدم شوهر گیر بیارم ؟؟
تا من بزرگ بشم پسرا تموم میشن پدرش به مسئولین میگه اجازه هست من یکساعت دخترم را ببرم و پس بیارم؟؟
دخترش را میبره و بعد مدتی شاد و شنگول برمیگردونه مدرسه
از پدر میپرسن چی شد ؟؟کجا بردیش؟؟
گفت بردمش مدرسه پسرونه و خیالش راحت شد که پسر به تعداد هست تا این بزرگ بشه اینم از دخترهای امروزه
شــــانِـــہ ھـــاے تــــو بــــوے مـَــزرَعــــہ قَــــہـــوه مـــیـــدَهـَـــد
تَــــمـــامِ بـــیـــخـــوابـــے هــــاے مـَـــن تَـــقصـــیـــــرِ تــــوســـــت
اِی تَـــــلــــخِ دوســـــتـــ داشـــتَــــنـــیہِ مَــــن
دوســـــتَــــتـــــ دارَمـــــ
می چسبی به من
شبیه چای بعد از خواب
یا عطر بازمانده بر لباسی که پارسال می پوشیدی
می چسبی
به اندازه ی تمام فالوده های تابستان
تمام گوجه سبز های نمک زده سیدخندان
به اندازه ی باران وقتی کولر روشن است
می چسبی
تو از آن لبخندهایی
که می شود زبان کوچکت را بوسید.. تو آخرین لذت دنیایی
که اشتباه اینجا به دنیا آمده
سوال شرعي يك مرد
.
امروز با نامزدم بيرون بودم، تا رسيدم خونه دست كردم تو جيبم ديدم گوشيم نيست
زنگ زدم كسي جواب نداد
مسيري رو كه پياده اومده بودم برگشتم، نبود منم جوگير
گفتم خدايا اگه پيدا بشه يه گوسفند ميكشم
خلاصه با حال و روز داغون برگشتم خونه، زنگ زدم به نامزدم گفتم
عزيزم من گوشيم گم شده، اگه زنگ زدي يا اس.ام.اس دادي جواب ندادم نگران نشو
گفت نه عزيزم من نگران نشدم چون گوشيتو توي ماشين من جا گذاشتي ؛ ولي نيوشا جون و مهسا جون و عسل جون تا حالا كلي اس.ام.اس دادن و يك بند هم دارن زنگ ميزنن فكر كنم اونا خيلي نگرانت شدن
گوشيتو ميندازم تو سطل آشغال كنار در ورودي همون پارك خراب شده اي كه با توي عوضي توش آشنا شدم. ديگه هم به من زنگ نزن
.
.
.
سوال شرعی : من الان بايد گوسفند بكشم يا نه؟؟
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﺿــــــــــــــــــــــــﺎﺷﺎﻩ ﮔﻔﺘﻦ : ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ
ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ، ﺭﻓﺖ ﻣﯿﺪﻭﻥﺗﻮﭘﺨﻮﻧﻪ
ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻫﺎﯼ ﺗﺎ ﺷﻤﺮﻭﻥ ﭼﻘﺪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﺮﺥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﮐﺎﺭﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
ﯾﺎﺭﻭ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
ﯾﺎﺭﻭ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
ﯾﺎﺭﻭ : ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۳۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
ﯾﺎﺭﻭ : ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ
ﺳﻮﺍﺭﺷﺪ.ﯾﺎﺭﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﮔﻔﺖ : ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ : ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻧﯽ ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ : ﺍﻓﺴﺮﯼ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ : ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ : ﻧﮑﻨﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻫﯽ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ
ﯾﺎﺭﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ
ﯾﺎﺭﻭ: ﻣﻨﻮ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺯﻧﺪﺍﻥ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ: ﺗﺒﻌﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﻭ: ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﻣﺶ ﮔﺮﻡ
ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ
ﮔﻮﺷﺖ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
ﻧﻮﻥ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
ﺑﻨﺰﯾﻦ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ
ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
ﺑﺪ ﺑﺨﺖ ﺷﺪﯾﻢ
ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ
بخدا حال کردم از این شعر احسنت به این شاعر
* روز قیامت شد و صاحبِ صور *
* اومد به میدون و دمید تو شیپور *
* مُرده ها از تو قبراشون پا شدن *
* منتظر محشر کبرا شدن *
* صف کشیدن، وقت حساب کتاب شد *
* وقت مکافات و سؤال جواب شد *
* برزیلی، پانامایی، تونسی *
*امریکایی، فرانسوی، قبرسی *
* هر کدوم از یه قوم و ملیّتی *
* وایساده بودن با چه کیفیّتی *
* ایرونیا هم تهِ صف وایسادن *
* از اون عقب هی صفُ هُل میدادن *
* یهو خدا از اون بالا صدا کرد *
* ایرونیا رو از تو صف جدا کرد *
* سپرد اونا رو دستِ یه فرشته *
* گفت اینا رو ببر، جاشون بهشته *
* خارجیا که صحنه رو می دیدن *
* مثل فنر بالا پایین پریدن *
* شاکی شدن، حوصله شون سر اومد *
* صدای اعتراضشون در اومد *
* گفتن خدا مُزد اطاعت چی شد؟ *
*حساب کتابِ این جماعت چی شد؟ *
* از تو بعیده پارتی بازی کنی*
* فقط یه عده ای رو راضی کنی *
* اینجوری که رفتن و صف خالی شد *
* معلومه پرونده ها ماسمالی شد *
* خدا که دید یه ذره اوضا پَسه *
* به مُرده های معترض گفت بسه *
* این ایرونیا که توی صف بودن *
* تموم عمرشون توی کف بودن *
* یه سر سوزن دل خوش نداشتن *
* تو دلاشون بذر امید نکاشتن *
* تموم عمرشون مُعطّل بودن *
* تو هر چیزی از آخر اول بودن *
*هر چی برای تفریح عُموم بود *
* برای این بیچاره ها حروم بود *
* شادیاشونو قدغن می کردن *
* جوونا رو سوار وَن می کردن *
* درسته که قانوناشون صوری بود *
* ولی بهشت رفتنشون زوری بود *
* یکی نشسته بود و غُرغر میکرد *
* تموم فیلماشونو سانسور می کرد *
* تقویمشون همش عزاداری بود *
* جمعه تا جمعه گریه و زاری بود *
* لذت زندگی رو کشک میدیدن *
* ثوابُ تنها توی اشک میدیدن *
* نه دیسکویی، نه کافه ای، نه باری *
* نه ساحل مُختلطی، نه یاری *
* نفهمیدن مزه کنسرت چیه *
* اون که وسط وایساده با چوب کیه *
* خودروی ملّیشون یه جور گاری بود *
* مسبّبِ مرگ و عزاداری بود *
* با اینکه روی دریای نفت بودن *
* اما تو یه وضع هَشَل هفت بودن *
* گرفتار فرار مغزا شدن *
* نخبه هاشون وِل توی دنیا شدن *
* مثل شماها حالِ خوب نکردن *
* تو شهراشون بزن بکوب نکردن *
* خلاصه این ملتِ بی آتیه *
* حساب کتابشون قر و قاطیه *
* یه عمر تو اون دنیا عذاب کشیدن *
* طعم جهنّمو قشنگ چشیدن *
* وقتشه غصه هاشونو چال کنن *
* برن بهشت و تا ابد حال کنن *
شاعر : شروین سلیمانی
به خـداحافـظی تـلـــــــــخ تو سوگـند نشـد
کـه تو رفتـی و دلـم ثانیـه ای بـند نشــد
لبــــــــــ تو مــــــیوه ی ممنوعه ولی, لبهـایــــــــم
هرچـــه از طعـم لب سرخ تـــو دل کند نشــــد
با چراغی همه جا گشـتـم و گشـتـم در شهــــــــر
عاقـبـــت هیچکــــــــس هم به تو مانـند نشـــــد
هرکســـــــی در دل من جـــــــای خودش را دارد
جـانـشـــــــین تو در این سـیـنه خـداوند نشـــــد
خـواســـــــتـند از تو بگویند شـبـــــی شاعــــــرها
عـاقـبـت با قـلم شـرم نوشـتـنـد:نشــــــــــــد
* فاضل نظری *
◀️هدف از وضع قانون حفظ انسان است نه برعکس
✏️تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده
تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد ، به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد. دارو فروش به هیچ وجه راضی نمی شود. به هیچ وجه؛ حالا مرد ما دو راه دارد. یا دارو را بدزدد و یا نظاره گر مرگ همسرش باشد. مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد. پلیس شهر او را دستگیر می کند
✏️کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو سوال جواب دهند:
آیا کار آن مرد درست بود؟
آیا برای این دزدی، مرد باید مجازات شود؟ چرا؟
✏️داستان معروف کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشید. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سوال بدهید من می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهمترین قسمت این سنجش، پاسخ به سوال “چرا” در سوال دوم بود. هر کس جواب متفاوتی می داد، حتی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند
آری، باید مجازات شود، دزدی به هر حال دزدی است
زیر پا گذاشتن مقررات، به هر حال گناه است. فارغ از بیماری همسرش
کار آن مرد درست نبود اما مجازات هم نشود. زیرا فقیر است و راهی نداشته
✏️اما هنگامی که از گاندی این سوال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد. گاندی گفت کار آن مرد درست بوده است و آن مرد نباید مجازات شود. چرا؟ زیرا قانون از آسمان نیامده است
ما انسان ها قانون را وضع می کنیم تا راحت تر زندگی کنیم. تا بتوانیم در زندگی اجتماعی کنار هم تاب بیاوریم. اما هنگامی که قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست
جان انسان ها در اولویت است. آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت انسان بر قانون مقدم است
کلبرگ پس از شنیدن سخنان گاندی گفت بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد همین است