چشمان توصد طعنه به شيطان رجيم است
لبهاچو عقيقِ جگري ناز وحجيم است
اَسْـتَـغْـفُـرُالله از اين مدح كه گفتم
مي بوسمت اين بار،خداوند رحيم
❇ناشناس❇
روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد
مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود
مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کرد و گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم
بیاید یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه: چقدرخوبه که
مثل این
چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم
چقدر خوبه که سالمم
چقدر خوبه که خانوادم رو دارم
چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی اسمون رو ببینم
چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم
… چقدر خوبه که
بیاین برای یه بار هم که شده، داشته هامون رو به یاد بیاریم نه نداشته هامون رو
خدایا! شکرت
❇کاوياني❇
بهترین حالت این است که آدم از اتفاقات خوبی که قرار است بیفتد با خبر شود
درست مثل موقعی که مردم می دانند قرار است در یک روزِ به خصوص خسوف اتفاق بیفتد یا کسی بداند که قرار است برای کریسمس به او میکروسکوپ هدیه بدهند
و از طرفی بدترین حالت هم این است که آدم از اتفاقِ بدی که قرار است بیفتد با خبر باشد، درست مثلِ موقعی که آدم می داند قرار است در یک روز به خصوص برای پر کردن دندانش به دندان پزشکی برود یا قرار است برای تعطیلات به فرانسه برود
اما من فکر می کنم از همه بدتر این حالت است که آدم نداند اتفاقی که قرار است بیفتد خوب است یا بد
❇مارک هادون❇
از دست تو امشب شده فکرم متلاشی
آرام نگیرم ، مگر از من شده باشی
چشمان تو معمار غزلهای بدیل است
بدنیست مرا جنس نگاهت بتراشی
جنجال به پا کرده ای و متن خبر ها
محتاج نباشند از این پس به حواشی
نفرین نکن از دور مرا جان عزیزت
درد است نمک بر جگر پاره بپاشی
یک نیمه پر از دردم و یک نیمه پر از غم
سخت است تو هم روح و تنم را بخراشی
مجموعه ای از درد و غم و رنج و عذابم
مجموعه ای از اینکه تو باشی و نباشی
❇ناشناس❇
یکی از دوستان ملا خیلی افسرده بود. ملا از او علت افسردگی را پرسید. آن شخص گفت: نمیتوانم قرض هایم را بپردازم. برای همین ناراحت و نگرانم
ملا گفت: تو چرا ناراحت و نگرانی، این طلبکار است که باید ناراحت و نگران باشد
اومد چند ضربه به شیشه ماشین زد
با دست اشاره کردم بره پی کارش
یک دفعه نگاهم به قیافه اش افتاد
پسری با موهایِ فرفری و قیافه ای با مزه
نا خود آگاه خنده ام گرفت
گفت : عمو جون پسر داری ؟ بیا واسش بادکنک بگیر. خیلی خوشحال میشه بخدا. هیچی مثل شاد کردن دل بچه نیست
اینو با بغض گفت
دو تا خریدم. یکی رو دادم به خودش
گفتم :بیا اینم واسه خودت. تو هم بازی کن
گفت : عمو دستت درد نکنه. بادکنک زیاد دارم. من بابا ندارم
چراغ سبز شد
در راه بادکنک را باد کردم
و من ترکیدم
❇شاهين شیخ الاسلامی❇