فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: قیز قیز

    قیز قیز

    About قیز قیز

    اونقدر خاطره داريم، بري هم پات گيره :)

    بسته جوک زمستونی ۱۶ دی ۱۳۹۵


    تو تلگرام یه ویدئو فرستاده عروسی پسر شهرام صولتی، ۱۴ مگ
    .
    .
    .
    .
    والا من فیلم عروسی خودمم اونقد باشه براش حجم نمیسوزونم، چه برسه به پسر شهرام صولتی
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مامانم کنترل به دست
    .
    .
    .
    به هر کانال ۳ ثانیه فرصت میده از خودشون دفاع کنن
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به بابام گفتم میخوام برم هند
    .
    .
    .
    .
    گفت خوبه اگه واس ما گاوی واس اونا خدایی
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﭘﺴﺮﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﻭﺳﻂ ﺑﯿﺎﺑﻮﻧﺎﯼ
    ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ , ﺧﯿﺲ ﻋﺮﻕ , ﺳﺮ ﺩﮐﻞ ﻫﺎﯼ ﻧﻔﺘﯽ , ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ ﺗﻮ ﮔﺎﺯﻭﺋﯿﻞ

    ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ ﺑﺮﺍﺵ اس ام اس ﺯﺩﻩ: باهات ﻗﻬﻠﻢ چلا ﺩﯾﺸﺐ ﺑﻮﺱ نفلستادی
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دوتا برنج هندی تو بشقابم پیدا کردم، چسبیده بودن بهم
    .
    .
    .
    .
    فک کنم داداش بودن هم دیگه رو پیدا کردن
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به مامانم ميگم اگه بميرم چکار ميکنی
    😂
    .
    .
    .
    ميگه يه مراسمی برات بگيرم چشم عمّه هات در بياد 😂
    .
    .
    .
    سلطان غم ننه
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ماشینهای بنز سنسور الکل دارن و اگه راننده مست باشه نمیذاره تند بره
    ️😂😜
    .
    .
    .
    .
    قراره سایپا هم یه پراید بزنه که روسریت افتاد همونجا راهنما بزنه بکشه کنار
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بعد چند سال معلم دینی راهنماییمو تو خیابون دیدم گفت سلام فلانی چطوری؟
    .
    .
    .
    .
    گفتم ایمان تقوا عمل صالح
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    سه راه برای پول در آوردن وجود داره
    😂

    بابات برات پول در بیاره
    😂

    بابات در بیاد تا خودت پول در بیاری
    😂

    بابای مردم رو برای پول در بیاری
    😂

    کلا بابا نقشه مهمی تو پول درآوردن داره یه بابایی باید حتما دراد
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دوست دختر داداشم
    براش کتاب میگیره مامانم میخونه😂
    شال میبافه من میندازم 😂
    عطر میگیره بابام میزنه 😂
    .
    .
    .
    .
    الان هم همه منتظر کادوی ولنتاینیم
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مثلا اگه میخواهید یه ماه آینده زنگ بزنید، نگید فردا زنگ میزنم، بگید: فرداها، فرداهای آتی، فرداهای دور، بگید فرداهای کوفت
    .
    .
    .
    .
    مگه ما مسخره شماییم؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏راننده تاکسی گفت این ترافیکا همش مهندسی شدس میخوان منو تو فرصت نکنیم پی ب فسادشون ببریم
    .
    .
    .
    .
    بعد سریع میانبر پیچید فرعی گفت ولی کورخوندن آره کورخوندن
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    چهارتومن پول دوربین میدید؟
    .
    .
    .
    .
    من ی بار به بابام گفتم بابا ی دوربین بخر لحظاتمون ر ثبت کنیم گفت پسرم تو با این قیافه ات هیچ جا ثبت نشی بهتره
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    نوشته همان تغییری باش که میخواهی در دنیا رخ دهد
    .
    .
    .
    یعنی الان من باید ۴ روز تعطیلی در هفته باشم؟
    😂😜

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    هیچی، همین دور و برا بودم


    khengoolestan_axs

    *********◄►*********

    خندیدی و گفتی: بازم آبی؟!؟

    با لبخند گفتم: تو که میدونی چرا میپرسی

    با انگشت اشاره زدی روی بینیم و خیره در چشمانم گفتی: بالاخره راز این علاقه ی اساطیری تو به این رنگو کشف میکنم خانومم

    سعی کردم همچنان لبخند بزنم،نگاهم را دزدیدم: دلیل خاصی نداره، از بچگی همینجوری بودم

    انگار که قانع شده باشی، شروع کردی به حرف زدن اما من

    حواسم پرت شده بود جایی در کوچه پسکوچه های کودکی، کنار یک خاطره ی دور
    همان موقع که مملی دیوانه-پسر همسایه-هولم داده بود و زمین خورده بودم و سر زانویم زخم شده بود و من نشسته بودم به گریه و بچه های توی کوچه ایستاده بودند به خنده و او… ناگهان سررسیده بود و نمیدانم چرا اما بچه های دور و برم پاگذاشته بودند به فرار و بعد که من سر بلند کرده بودم که ناجیم را ببینم، هنوز هم خاطرم هست چگونه مات رنگ چشمانش شده بودم،مگر ممکن بود همچین چیزی؟!؟

    مامان رنگ چشم هایش مشکی بود، باباهم همینطور، تازه مال فاطمه، خواهر کوچولویم هم مشکی کمرنگ! بود، مامان میگفت به خاطر نی نی بودنش است، مال من پررنگ تر بود، از مال مامان و بابا هم پررنگ تر!!! چشم مملی دیوانه و همه ی بچه های دیگر هم مشکی بود، مال همه ی آدم هایی که تاحالا دیده بودم همه همان رنگی بود، فقط مال من پررنگ تر بود

    به خودم که آمدم گریه ام بند آمده بود و هنوز داشتم از لای موهای بلندم که جلوی صورتم ریخته بود، خیره خیره نگاهش میکردم آب بینیم را بالا کشیدم و تخس و سرتق پرسیدم: تو چرا چشمات این رنگیه؟!؟

    به قهقهه خندید و جلوی پایم روی دوزانو نشست و من تازه توانستم آن واقعیت شفاف چشمانش را بهتر ببینم،کمی فکر کرد و گفت: خب من توو چشمام یه تیکه از آسمون دارم، یه کمیم دریا

    بعد نگاهی به دامن آبی گلدارم کرد که من ازش متنفر بودم و مامان به زور تنم کرده بود: یه کوچولو از دامن تورم خدا وصله زده بهش

    دامن من؟؟ نگاهش کردم، ناگهان چه قدر زیباتر شده بود این دامن اجباری
    من هنوز مات آن آسمان و دریا بودم که دستمالی از توی جیبش درآورد و گذاشت روی زخم زانویم، دوباره به هق هق افتادم و پرسیدم: حالا قرمزی خونم تموم میشه؟! میمیرم یعنی؟؟!؟

    صدای خنده ی بلندش هنوز تووی گوشم هست، لمس سرانگشتانی که موهای بلندم را کنار زده بودند از صورتم، هنووز خاطرم هست و بعدها توی کوچه به انتظار یک آبی آشنا نشستن ها و عاشق رنگ آبی شدن ها و توی بعد از ظهرهای تابستان دنبال هم دویدن ها و بستنی های دوقلو خریدن ها و یخمک نصف کردن ها و دوچرخه سواری های دوتایی و بعدترها باهم قد کشیدن ها و عشق و غرور و تعصب های نوجوانی و کندن اسم هایمان روی بالاترین شاخه ی بید مجنون جلوی خانه مان و بعد… طوفان های ناگهانی را، همه را خاطرم هست

    خبر مثل بمب توی کوچه صدا کرد،پیرزن همسایه میگفت پسرک چشم آبی مرض لاعلاج خون گرفته! و من گویا مرضی لاعلاج تر

    مادرم زودتر از همه فهمید چه مرگم شده، آورده بودم بیمارستان که ببینمش،مادرها عاشق تر از همه اند انگار
    وقت ملاقات نبود، همین که دیدمش مثل همان روز اول، افتادم به هق هق و گریه و او فقط با لبخند نگاهم میکرد

    لبم را محکم گاز گرفتم که صدای زاریم بلند نشود و او سکوت کرده بود موهایش نبود، ابروهایش، مژه هایش، تنش آب رفته بود اما
    آبی آسمان و دریای من سرجای خودش بود، درخشان تر از همیشه

    بی حرف فقط نگاهم میکرد، زه قول خودش سیاه پررنگ چشم هایم تماشا داشت
    زیادی مرد بود، از همان اول که دیده بودمش

    با صدای گرفته ام پرسیدم: خوب میشی… مگه نه؟!؟

    دست پر از سیم و لوله اش را رساند به لبم و خون رویش را با سرانگشت گرفت: خوبم، فقط… سرخی خونم کم کم داره تموم میشه که دیگه همه ی وجودم بشه آبی… تو که آبی دوست داشتی

    هق زدم: ولی تو گفتی همیشه میمونی، تو گفتی چشمات مال منه، آسمونش مال منه… آبیش برای منه

    خندید، با زحمت: آسمون که جاش رو زمین نیست، رو زمین که دووم نمیاره آسمون

    تصوری از مرگ نداشتم، همینطور از نبودنش، ولی هراسی مبهم چنگ می زد به دل تازه عاشقم
     التماس کردم: تورو خدا نمیر، نرو… من

    و بقیه اش را از آنجایی خاطرم هست که چشمانم را توی سفیدی اتاقی باز کردم که بوی الکل و آمپول میداد و مادرم دیگر نگذاشت سراغش را از کسی یا جایی بگیرم و لازم هم نبود اینکار

    دیگر هیچوقت اسمش را نیاوردم، حرفی ازش نزدم و سر قبرش هم نرفتم و همه گمان کردند که از سرم افتاد آن عشق پرشور کودکی و نوجوانی
    ولی من به احترام آبی چشمانش دیگر هرگز آسمان را نگاه نکردم و موهایی را که عاشقشان بود کوتاه نکردم و کل زندگیم را پر کردم با آبی های جورواجوری که هیچکدامشان به پای آبی بی آلایش نگاه او نرسید

    صدایت رشته ی افکارم را پاره کرد، با خنده پرسیدی: کجایی خانومی؟!؟

    نگاهی به دور و برم کردم، جلوی خانه ی پدریم رسیده بودیم، کنار همان اولین نگاه، اولین حادثه

    خندیدم و گفتم: هیچی، همین دور و برا بودم

    *********◄►*********

    ❇طاهره اباذری هریس❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    اتفاق های حال خوب کن | شماره هشت


    توی امتحان به جای “توضیح دهید” بنویسن نام ببرید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    پیام تبریک تولد از یه دوست قدیمی، سر ساعت 00:00

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    وقتی هم‌کلاسی‌ها واسه وقت‌کشی سوال‌های الکی از معلم می‌پرسن تا امتحان نگیره

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    بوی بلال کباب شده روی منقل. عصر تابستون، توی پارک

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    معلم‌های الهام‌بخش

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    کفشدوزک ِ لابه‌لای سبزی‌ها

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    روزی که سوت/بشکن زدن رو یاد گرفتی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    فوت کردن قاصدک، باهم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    دیدن اولین قطره‌ی باران، روی شیشه‌ی خاک ‌گرفته‌ی ماشین

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    وقتی خوابی و مامان پتو می‌کشه روت

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    پرداخت آخرین قسط

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    بعد از یه پیاده‌روی ِ طولانی توی هوای گرم، توی مسیر آب‌سرد کن ببینی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    دکتر گواهی مرخصی بهت بده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    مزه‌ی آدامس خرسی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    برسی خونه و بفهمی بوی خوب غذا از خونه خودتون بوده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    بهت پیام بده: هنوز قهری؟

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    دیدن اسم و مطلبت توی مجله‌ای که براش مطلب فرستادی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    صدای قرقر ِ چرخ‌های چمدون بعد از تسویه با خوابگاه

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    انرژی مثبت

    بسته جوک زمستونی ۱۵ دی ۱۳۹۵


    یارو میره پنی سیلین بزنه
    دکتر میپرسه تا حالا زدی؟
    میگه: ها! دیروز زدم
    😂

    دکتره میگه: خب دیگه تست نمیخواد دیروز زده

    پنی سیلینو میزنن! یارو تشنج میکنه میخوابه کف زمین دهنش کف میکنه
    😂
    .
    .
    .
    بعد که حالش خوب میشه دکتر میپرسه مگه نگفتی دیروز زدی
    😂
    .
    .
    .
    یارو میگه: ها دیروزم که زدم همینجوری شدم
    😂😁😂

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    رفتم کاغذ دیواری بخرم

    گفت از متری ۹۰ هزار تومن داریم تا ۴۵۰ هزار تومن
    .
    .
    .
    حساب کردم اگه اسکناس ۱۰۰۰ تومنی بچسبونم، متری ۸۰ هزار تومن واسم درمیاد
    .
    .
    .
    .
    تازه هرموقع هم پول لازم داشته باشم می تونم از رو دیوار بردارم
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بابا من تو کامپیوتر هم یه فایل رو کات میکنم دو روز ناراحتم
    😂😜
    .
    .
    .
    .
    چجوری هر هفته رابطه کات میکنید یه جدیدشو شروع میکنید؟
    😂

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یه دفعه نوجوونیم وسط دعوا با مامانم گفتم میخوام خودکشی کنم
    😂
    .
    .
    .
    .
    گفت به درکککککک گمشو تیغ تو آشپزخونس
    😂

    دوییدم رفتم تو کوچه منو نکشه
    😂😁😂😂

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بیا بنویسیم روی دست، روی پا، روی درز مانتو رو کفشا
    😂
    .
    .
    .
    .
    بانو مهستی در حال تقلب سر جلسه امتحان
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یه دست لنت واسه ماشین انداختم اینقدر گرون شد
    😂😜
    .
    .
    .
    .
    که تصمیم گرفتم دیگه ترمز نگیرم، عربده بزنم بگم برید کنار
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    دقت کردین وقتی یه هفته تا امتحانا مونده اصلا خونه مثل کویر لوته هیچی و هیچکس نیست
    😂😜
    .
    .
    .
    .
    ولی حالا میخوای مثلا یه ساعت درس بخونی دوهزار نفر زنگ میزنن شب مهمون میاد خونه میشه دوشنبه بازار
    😂😁😂

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ‏مادربزرگ مادرم تو ۱۲۰سالگی مرد یکی اومدش گفت: باقی عمر شما بشه
    😂

    خب چیش باقی عمر ما شه؟
    😂
    .
    .
    .
    .
    این خودش ۳۰سال آخر زندگیش باقی عمر مارو زندگی کرد
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    با رفیقامون رفتیم آسایگاه سالمندان که شادشون کنیم
    .
    .
    .
    فرداش زنگ زدن ازمون تشکر کردن گفتن شما که رفتید همه گفتن خدا رو شکر مثل اینا روانی نیستیم
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    علت شکست حافظ تو روابط سختگیریش بوده
    .
    .
    .
    .
    طرف تا موهاشو باز میکرده میگفته زلف بر باد مده

    دوباره میومده ببنده زلف را حلقه مکن

    بابا ول کن خواجه
    😂

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ‏یه سری تنها بودم میخواستم خودکشی کنم لوله بخاری رو در اوردم و خوابیدم
    .
    .
    .
    .
    صبح بابام اومد تو خونه گفت حداقل روشن میکردی این سگ مصبو یخ بسته خونه
    😂😜

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    داشتم برای بابام ازسیاره ها میگفتم.تهش گفت آفرین خیلی دقیق گفتی انگار فضابودی.گفتم ما اینیم دیگه
    .
    .
    .
    .
    گفت پاشو بریم ازمایش اعتیاد فضانورد کوچک
    😂

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    بسته جوک زمستونی ۱۴ دی ۱۳۹۵


    پسره ازدختره پرسید: اگه من بمیرم چی کارمیکنی؟؟؟
    دختره شوخی شوخی جواب دادخوشحال میشم
    😂
    .
    .
    .
    .
    روزبعد دختره جسدپسره روپیداکرد که تودستش نوشته بود: هرکاری میکنم تاتوخوشحال باشی عشقم
    .
    .
    .
    .
    برگرفته از کتاب گاوها پرواز میکنند خرها باور میکنند😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    صبح تو راه میخواستم از یه نفر ادرس بپرسم
    گفتم ببخشید
    .
    .
    .
    گفت خواهش میکنم
    .
    .
    .
    رفت
    .
    .
    .
    میفهههههمی رررررفت
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    خدا شاهده هوا اینجوری بخواد بهاری بمونه😂
    .
    .
    .
    .
    .
    من ازفردا شروع میکنم عید دیدنی رفتن گفته باشم

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏فصل امتحاناته
    .
    .
    .
    .
    .
    از تمامی دوستانی که استادن معلمن مراقبن خواهش میکنم یکم شل بگیرن
    😂
    .
    .
    .
    .
    تا ایرانی سرافراز داشته باشیم😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه بار از بغل مبل رد شدم
    دیدم انگشت کوچیکه پام داره گریه میکنه گفتم چی شده؟
    .
    .
    .
    .
    گفت اشک شوقه آخه منو نزدی به مبل
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    شیرین ترین دیالوگ بین دو دانشجو
    .
    .
    .
    .
    تو میفهمی چی میگه؟؟!!؟
    .
    .
    .
    نع

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    رفیقمون علف زده بود
    توهم برداشته بود حضرت سلیمانه
    😂
    رفته بود کله پشت بوم با گنجیشکا حرف میزد
    😂

    پادَری رو برداشت از پشت بوم پرواز کنه، که جلوشو گرفتیم

    با هزار زور بهش فهموندیم بابا تو سلیمان نیستی حضرت نوحی

    الان دوره افتاده تو نجاریا ببینه کشتی چوبی سه طبقه ضد آب حدودا چند در میاد
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏اون پیچای ریز دسته عینک هم شوخی بدی بود ک سازنده عینک باعینکیا کرد
    .
    .
    .
    .
    آخه اونیکه عینکشو در میاره میخ طویله رم بزور میبینه. چطور اون پیچو سفت کنه
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏من اونجا از ازدواج خواهرم پشیمون شدم که یه روز از خواب پا شدم اومدم بیرون داد زدم مامان

    .
    .
    .
    .
    دومادمون در یخچالو بست و با دهان پر گفت کسی نیست
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    امتحان گرفت بعد نیم ساعت اومد کلاس گفت فلان سوال غلطه، نصف کلاس گفتن عه استاد ما که حل کردیم
    .
    .
    .
    .
    آره ، بچها خیلی به امتحان مسلط بودن
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه اهنگ گوش دادم تهش ۱۱ نفر رو اسم برد که توی آهنگ خونده بودن
    .
    .
    .
    .
    ما یه ماهه میخوایم بریم شمال ۳ نفر جور نمیشه
    😂😜

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    دوتا دوستت دارم


    *~*~*~*~*~*~*~*

    بغ کرده نشسته بود گوشه ی اتاقشو موهای بلندشو ریخته بود رو صورتش که اشکاشو نبینم… پسرکم زیادی مرد بود،حتی باوجود همین موهای بلندش که نمیذاشت کوتاهشون کنم… درست مثل
    بگذریم

    وقتی دید حرفی نمیزنم سرشو بلند کرد و طلبکار،با همون صدای گرفته ش گفت: اون برمیگرده… خودش گفت

    سعی کردم جلوی خنده مو بگیرم، خوردنی شده بود پسر کوچولوم؛ با احتیاط گفتم: اگه میخواست برگرده که نمی رفت

    اشکاش دوباره راه گرفتن رو صورتش: خودش که نمی خواست بره، به زور بردنش

    تکیه مو از چارچوب در گرفتم و رفتم جلوتر و کنارش نشستم رو زمین قیافه ی ناراحتی گرفتم به خودمو شونه بالا انداختم: به هرحال رفته، خونه شونو عوض کردن، بهتره فراموشش کنی

    گریه ش شدت گرفت و با لحنی که سعی میکرد مردونه ترش کنه داد زد: نعخیرم… تو که نمیدونی دوست داشتن یعنی چی

    انگشتای تپل کوچولوشو گرفت جلوی صورتم و ادامه داد: اون دوتا دوستم داشت… دوتا… منو حتی از بستنی و پاستیل خرسیم بیشتر دوست داشت، میخواست با من عروسی کنه، قول داده بودم بزرگ ک شدم براش از النگوهای خاله فاطمه بخرم که جیرینگ صدا بده توو دستش… تو که نمیدونی اون فقط با من بازی میکنه، تازه اون روز زمین که خوردم خیلی درد داشت، اما من گریه نکردم، مردا که گریه نمیکنن، ولی اون داشت واس من گریه میکرد… تو که نمیدونی دوست داشتن چجوریه، تو که تا حالا یه گاز از بستنیت به کسی ندادی، آخه تو که

    به هق هق و سکسکه افتاده بود بزرگمرد کوچولوی من، سرشو بغل گرفتم، شروع کرد مشتای کوچیکشو حواله ی سر و سینه م کردن و با هق هق زار زد: فراموشش نمیکنم، میرم دنبالشو پیدا میکنم، بزرگ میشم بعد اون میشه عروسم… بهش قول دادم گمش نکنم، بهش قول دادم نرم با فرشته بازی کنم… من… ب… بهش قول دادم… من

    یاد حرفای تو افتادم، یاد قول و قرارامون، یاد همه ی خاطرات خوب و بدمون
    هرچیم که من ضعیف بودمو زود کم آوردم، پسرکم به تو رفته، حرفش حرفه… میدونه دوست داشتن یعنی چی، میدونه دوتا یعنی چی

    چشمامو بستمو سعی کردم به یاد بیارم صورتتو، ناخودآگاه زیرلب اسمتو صدا کردم، پسر بچه ی آروم گرفته توو آغوشم با صدای خش دار و هق هق جواب داد: دیگه اسممو صدا نزن… دیگه دوست ندارم

    *~*~*~*~*~*~*~*

    ✴طاهره اباذری هریس✴

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    شعرهای بی مخاطب


    در این غزل ها غیرِ عشقت هیچ مطلب نیست
    وَ هیچ شعری تویِ دنیا بی مخاطب نیست

    فرمانروای شعرِ من هستی، کسی عشقم
    غیر از شما شایسته یِ این تخت وُ منصب نیست

    گاهی صدایم کن که عاشق تر شوم جانا
    این که خلافِ اعتقاد وُ دین وُ مذهب نیست

    کابوسْ دنیای مرا عشقم قُرُق کرده
    وقتی که چشمان شما مهتابِ این شب نیست

    من دوستت دارم مرا باور بکن، این حرف
    یک مصرع معمول یا هذیانِ یک تب نیست

    پنهان ترین مضمونِ اشعارم بدان این را
    که هیچ شعری تویِ دنیا بی مخاطب نیست

    *~~~~~~~~*

    ✴طاهره اباذری هریس✴

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    مزه مزه


    —————–**–

    دوست ملا برای شب نشینی به خانه ملا آمد. اتفاقا آنها مشغول خوردن شام بودند. تعارف کردند

    دوست ملا گفت: شام خوره ام، ولی قدری مزه مزه می کنم

    بعد شروع کرد به خوردن و به هیچ کس مجال نداد ملا که وضع را این طور دید
    گفت: ازین به بعد شام را بیا پیش ما و مزه مزه را بُگذار برای خانه خودت

    —————–**–

    ✴ملانصرالدین✴

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    تو این روزهای آخر سال دوتا جمله هست که باید بهت بگم
    اول ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    چه مظلومانه چشم دوخته
    و گاهی قطره های بلورین از چشمش می چکد
    به چه می ...

    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    می رسد قصه به آنجا که علی دلتنگ است
    می فروشد زرهی ...

    user_send_photo_psot

    o*o*o*o*o*o*o*o

    ﻭَﻗﺘـــﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﯾِﮑــــﯽ ﻣِﺜـــﻞ ﻧﻮﮎ ﭘﺮﮔــــﺎﺭ

    ♥️ ﻫﻤﻪ ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    از عملیات شناسایی بر میگردم
    لغات را اسیر کردم
    تا مختصات ...

    user_send_photo_psot

    ﺧﻮﮎ و ﮔﺎﻭی در مزرعه ایی زندگی میکردند
    ﺭﻭﺯﯼ خوک ﺑﻪ ﮔﺎﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ...

    user_send_photo_psot

    ♦♦---------------♦♦

    ابر بارنده به دریا می گفت
    گر نبارم تو کجا دریایی؟

    در ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    یکی از نمایندگان زن در مجلس عوام به وینستون چرچیل گفت: شما مست ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    آموختم که وابسته نباید شد
    نه به هیچ کس و نه به هیچ رابطه اے
    و این لعنتے ...

    user_send_photo_psot

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    من را باران
    من را آسمان
    من را یک پنجره تا ...

    user_send_photo_psot

    یه روز دبیری دانش آموزاشو جمع کرد تو آزمایشگاه ...یه کرم گذاشت روی میزو یه قطره از ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    هرکسی به نوعی باهوشه

    اما اگه یه ماهی رو مجبور کنی که ...

    user_send_photo_psot

    @~@~@~@~@~@

    اخونده سوار تاکسی میشه، میبینه ضبطش روشنه، میگه: اقا خاموش کن، ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .