^^^^^*^^^^^

چه مظلومانه چشم دوخته
و گاهی قطره های بلورین از چشمش می چکد
به چه می اندیشد
چرا چشمش را از گهواره نمی گیرد؟
بانو
چه شده
اصغر نیست تابش بدهی
مگر تو لایق اسیری بودی
تو تاج سر حسین بودی
همسر حسین بودی و
مادر شهید والا مقام اصغر
اسارت مال تو نبود
چه کشیدی در راه
که مدام دستانت را عینه گهواره تکان می دادی
و لای لای
می خواندی
زخم زبان می شنیدی
سنگ میزدند
اما تو باز هم
چشمت به رقیه بود
که زینب سنگرش بود
بانو
تاوان دلشکسته ی تو را
مهدی _ عج _ خواهد گرفت
خون طفل صغیر را
صاحب الزمان خواهد گرفت
شک نکن بانو
شک نکن

^^^^^*^^^^^

در سوگ جانان | قسمت اول ◄
در سوگ جانان | قسمت دوم ◄
در سوگ جانان | قسمت سوم ◄
در سوگ جانان | قسمت چهارم ◄
در سوگ جانان | قسمت پنجم ◄
در سوگ جانان | قسمت ششم ◄
در سوگ جانان | قسمت هفتم ◄