فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: قیز قیز

    قیز قیز

    About قیز قیز

    اونقدر خاطره داريم، بري هم پات گيره :)

    یه کدبانو


    ..♥♥………………

    قبلا همیشه سیب زمینی هایی که مامانم میسپرد دست من میسوخت
    همیشه غذا یا شور میشد یا بی نمک
    همیشه موقع کار کردن یا دستم میسوخت یا چاقو دستمو میبرید

    ناراحت نبودم از بریدن دستم. چون وقتی میفهمیدی اولش دعوام میکردی ولی بعدش انقد بغل مجازیت میچسبید که گونه هام گل مینداخت اون موقع دوتامون دانشجو بودیم. نمیدونم چرا از اینکه هر دقیقه باهم باشیم زده نمیشدیم. تو کلاس که با هم بودیم،بعدشم یا میرفتیم بیرون یا گوشی دستمون بود و پشت هم حرف میزدیم و پیام میدادیم

    راستش الان دیگه غذاهام نمیسوزه… دستمو چاقو نمیبره‌… جای نمک تو غذا شکر نمیریزم

    مامانم میگه کدبانو شدی، ولی من همیشه این چیزا رو بلد بودم

    نمیدونن فکر تو نمیزاشت… نمیدونن سیب زمینی ها بخاطر حرف زدن با تو میسوخت… نمیدونن
    درسمون که تموم شد همه چی عوض شد… تو دیگه بیکار نبودی که همش بخوای با من باشی
    من درکت میکردم، اولاش که دنبال کار بودی و بعدشم کار پیدا کردی و بعدشم از سر کار خسته میرسیدی خونه حال منو نداشتی و بعدشم با همکارت ازدواج کردی

    مامانم میگه من یه کدبانو شدم

    میشه از همکارت، نه ببخشید همسرت تشکر کنی؟

    اون باعث شد من یه کدبانو بشم
    یه کدبانوی تنها که هنوزم چند جایی از دستش جای روغن داغ مونده

    ..♥♥………………

    ❇حنانه اکرامی❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    سوختن و ساختن


    برو آسوده خاطر باش، من با درد می سازم
    وَ با بی رحمی و نامردی یک مرد می سازم

    برو سرگرم عشق تازه ی خود باش، من اما
    به داغ این دل و با اشک و آهِ سرد می سازم

    همه از دشمنان نالان و من از یار و دلدارم
    و با ظلم و ستم هایی که عشقم کرد، می سازم

    از آن مایی که قبلا بود، مانده یک منِ بی تو
    جهنم! با همین زوجی که کردی فرد، می سازم

    از آن لبخند ها و عاشقی هایم نمانده هیچ، اما خب
    خیالی نیست، با این شاعرِ دیوانه ی شبگرد می سازم

    تو یک بازیگر قهار و من یک کودکِ ساده
    تو بُردی، من به این بازندگی در نَرد می سازم

    بهارم خنده هایت بود، رفتی ، نوبهارم را
    تو بردی لعنتی، با این خزان زرد می سازم

    خیالی نیست، حق با توست، کاه و کوهِ در شعرم
    برو آسوده خاطر باش! من با درد می سازم

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    ❇طاهره اباذری هریس❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    زن مومن


    —————–**–

    عاقبت پدرم بعد از ماه ها اقامت در تبريز، با زن عقدي خويش به تهران بازگشت. بعد از ورود به خانه، خطاب به طلعت خانم با صداي نيمه بلند گفت: طلعت… طلعت كجايي…؟

    طلعت خانم گفت: سلام آقا… خوش آمديد

    پدرم گفت: برو طبقه دوم، يكي از اتاق ها را آماده كن از اين به بعد ايشون با ما زندگي مي كنه

    طلعت هم بلافاصله اطاعت امر کرد و يكي از اتاق هاي بزرگِ آفتاب گير را براي اين تازه عروس آماده کرد

    مادر به خاطر فضاي مرد سالاري، هرگز جرات نمي کرد از پدر در مورد اين تصميمش بپرسد. اما در طول سال ها زندگي مشترك، عروس خانم فرزندي پسر به دنيا آورد كه سرخ و سفيد و تپلي بود ولي مادر من تا آن زمان هر چه نوزاد به دنيا آورده بود، يا سر زا رفته بودند و يا در همان كودكي فوت كرده بودند. و از اين كه هووي تازه وارد صاحب فرزندي سالم و سفيد و تپلي شده، غصه مي خورد اما به خاطر اعتقادات خيلي محكمي كه داشت، هرگز حسودي نمي کرد

    بله، همان طور كه اشاره كردم، مادر من واقعا زني معتقد و مومنِ بي ريا بود. به اعتقاد مادر، تنها گناه كبيره اي كه انجام داده بود و به خاطر آن مدام رو به درگاه خدا گريه و زاري و توبه مي كرد، اين بوده كه در كودكي براي عبور از خيابان، پاسباني دست او را گرفته و از خيابان عبورش داده بود

    با اين طرز تفكر و اعتقاداتش بود، كه يك روز رو به در گاه خداوندکرده و خطاب به او گفت: خدايا… پروردگارا… خودت شاهدي كه هرگز (جز يك بار) قصور از فرمان تو نكرده ام و شب روز به عبادت مشغول بودم. آيا اين عدالت است كه هووي من نيامده صاحب يك فرزند كاكل زري بشه اما من تمام نوزادانم را از دست بدم؟
    خدايا تنها خواهشم از تو اين است كه تنها يك پسر به من بدي… پسري كه سياه باشه… زشت باشه… اما سالم باشه

    و بدين سان خدا دعاي اين زن مومن را پذيرفت و بعد از سال ها عاقبت فرزندي سياه، زشت و سالم به نام خسرو به او اعطاء كرد

    پسري كه در فاميل شكيبايي تنها اوست كه پوستي تيره دارد

    —————–**–

    ❇خاطره مرحوم خسرو شكيبايي از زبان خودش❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    بسته جوک زمستونی ۲۵ دی ۱۳۹۵


    نقدر پی ام سی آهنگ رپ نشون میده، بابام اومده توی اتاق انگشتاشو بالا پایین می کنه میگه
    .
    .
    .
    از جات بلند شو پسر جاهل، فردا امتحان داری نشو کاهل
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    قديما يه گوشيايي بود که تاريخچه اينترنتشون پاک نميشد
    .
    .
    .
    اينا رو نه ميشد فروخت… نه ميشد به کسي بدي
    فقط بايد مينداختيش تو کوره
    همين
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این همه میگن پیش مادر بزرگتون میرید گوشیتون رو بزارید کنار تا حوصلش سر نره
    .
    .
    .
    .
    الان از وقتی رفتیم خونش داره پشت سر هم ماهواره سریال میبینه حوصله ما سر رفته
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    راننده تاکسی می‌گه قراره این هواپیما جدیده رو سوار یه هواپیمای غول‌پیکر کنن؛ گفتم چرا خودشو روشن نمی‌کنن، میگه به‌ خاطر کیلومترش
    .
    .
    .
    سه‌ دقیقه‌ ست ساکتیم
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    عاقا یه روز میخواستم چایی دم کنم چشمم خورد به چای خشک (ما همیشه از چای کیسه ای استفاده میکنیم) از آشپزخونه از بابام که تو حال بود پرسیدم

    من: بااااابااااااا چای خشک بریزم؟؟؟!!!؟

    بابام: نه چای خیس بریز آااااااااهههااااااا

    آبجیم ازتو اتاق: آها آها آها آها آها
    به لحن عرعرکردن خر
    😂

    حالا یه ساعت صبر کردم خندشون تموم شدگفتم
    من: نه منظورم اینه که چای کیسه ای بریزم یا از این چای خشکا؟؟؟!!!؟

    بابام: مثلا چای کیسه ای خیسه؟!! آااااااهههاااااا

    دوباره اجیم ازتو اتاق: آها آها آها آها آها

    بابام😂

    اجیم😂

    من😂

    سماور😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    اگه دی کاپریو یه بار سوار مترو ايران شده بود
    .
    .
    .
    می دونست چطوری خــودش رو روی اون تخته
    زورچپون کنه و تو تایتانیک غرق نمی شد
    والااااااه بوخدا
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺑﺎ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺳﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺑﯽ ﺣﺮﮐﺖ
    ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ
    ‌.
    .
    .
    .
    ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻮﻝ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﻭ ﻓﯿﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ
    ﺩﺍﺩﺍﺷﻤﻢ ﺯﺩ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﮔﻔﺖ احمق ﺑﺮﻕ ﮔﺮﻓﺘﺘﺶ
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یارو ۲۰ دقیقه تو تاکسی داشت تحلیل بنیادی میکرد که ملت بی فرهنگن
    .
    .
    .
    .
    پیاده شد از رو نرده پرید اونور موتور زد بهش
    نخبه کشی توی این مملکت بیداد میکنه
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﭘﺪﺭﯼ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻋﻤﺮ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ
    ﻭ ﮔﻔﺖ
    .
    .
    .
    ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎ ۱ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾند ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﺰنید؟؟

    ﺁﯾﺎ ۱ ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﺩﺍرد؟؟

    ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺸﮑﻦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺯﻧﺪگی فهمید چه گوساله هایی تحویل جامعه داده
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بچه تخسه ميره پيش معلمش
    .
    .
    .
    ميگه: خانوم ميشه شما زن من بشيد؟!؟
    .
    .
    .
    معلمه ميگه: برو بشين سر جات، من الان حوصله بچه مچه ندارم
    .
    .
    .
    پسره ميگه: آره منم حوصله بچه ندارم… اشكال نداره، واسه بچه وقت زیاده
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏آموزش عشق بازی
    .
    .
    .
    .
    نامزدت رابغل ميكني وفشار ميدي اونم تورافشار ميده‎

    توفشار, اون فشار، تو فشار، اون فشار…. هر كي گوز#يد باخته
    😂

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    درس عبرت


    —————–**–

    مرد دانایی پس از خاکسپاری دوستش بر لبه قبر ایستاد و به مردی که در کنارش بود رو کرد و گفت: به نظرت اگر به دنیا برگردد، چه کاری انجام میدهد؟

    مرد پاسخ داد : استغفار می کند نماز می خواند و از خیر توشه می گیرد

    مرد دانا گفت: از دستش رفت، از دست تو نرود؟!؟

    —————–**–

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    اتفاق های حال خوب کن | شماره یازده


    khengoolestan_axs

    یهویی؛ وقتی یاد چیز خنده‌داری می‌افتی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    مالیدن ِ چشم‌های بی‌آرایش

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    وقتی با یه دوست قدیمی حرف می‌زنی و انگار همه‌چی مثه همون قدیماست

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    وقتی کسی می‌رسوندت خونه و تا نرفتی تو راه نمی‌افته

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    صدای خنده‌ش، از پشت گوشی ِ تلفن

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    معلم‌هایی که جنبه‌ی شوخی دارن

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    وقتی حیوون خونگی‌ت روی پات می‌خوابه

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    وقتی استادت کار تو رو به عنوان نمونه به بقیه نشون می‌ده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    آخر روز بشینی و به همه عکس‌هایی که گرفتی نگاه کنی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    آهنگی‌ و بشنوی، که قدیم‌ترها عاشقش بودی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    وقتی کسی‌و بغل می‌کنی و اون محکم‌تر بغلت می‌کنه

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سوالی توی یه امتحان که جواب یه سوال دیگه رو لو می‌ده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    khengoolestan_axs

    وقتی کسی به اندازه تو از چیزی به وجد میاد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    تو رو به یاد میاره، با اینکه فقط یک‌بار هم‌و دیدین

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    من بی حیا نیستم


    —————–**–

    عابد خداپرست در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا می کرد. آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا بالا رفته بود که خداوند هر شب به فرشتگانش امر می کرد تا از اطعمه بهشتی، برایش ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از ۷۰ سال عبادت، روزی خدا به فرشتگانش فرمود: امشب برای او چیزی نبرید؛ می خواهم او را امتحان کنم. آن شب عابد هر چه ماند، خبری نشد؛ تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد

    طاقتش تمام شد. از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت. از او طلب نان کرد، آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت

    مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد. سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت. مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد

    مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت: ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

    به اذن خدای عز و جل، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال، سگ در خانه مردی هستم. شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم

    تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی

    —————–**–

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    شما ساعت چند هستید؟!؟


    *~*~*~*~*~*~*~*

    شما ساعت چند هستید؟!؟

    من به وقت شیطنت هام ده صبحم
    سر حال و آفتابی
    حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مان
    که ختم میشود به یک استکان چای با عطر گل محمدی

    به وقت جدیت اما دوازده ظهرم
    به سختی و تیزی آفتابش
    با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر
    با شدت هرچه تمام تر میتابم به آنچه که میخواهمش

    کسل که باشم سه عصرم
    اصلا بلاتکلیف
    بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار
    که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت
    سکوت مشغله ی من است وقتی به وقت سه عصر باشم

    به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب
    حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی
    با چشمهایی گرفته و تیره تر از همیشه هام
    در این وقت میتوانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید
    شکننده ترین هم

    و ترس… ترس من خود دوازده شب است
    انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد
    ترس من تاریک ترین ساعت من است
    تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط

    آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است
    آرام به همراه خنکای نسیمی که میپیچد توی دلم
    با چشمهایی روشن تر از همیشه که حتی میتوان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند
    میتوانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند


    حالا تو بگو
    تو چه ساعتی هستی ؟ 🙂

    *~*~*~*~*~*~*~*

    ❇فاطمه بخشی❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    بسته جوک زمستونی ۲۳ دی ۱۳۹۵


    یکی از سرگرمی های سالم من اینه که وقتی میرم دستشویی عمومی تمام در های توالت ها رو ببندم تا هروقت هرکس میاد چند دقیقه پشت در بمونه
    .
    .
    .
    .
    دکترا هم ازم قطع امید کردن
    ☹️

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ یعنی ﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ 😂
    ﺍﻣﺎ…. ﺗَﻪِ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯽ
    😂

    ﺍﻭﻥ
    😂

    ﺍﻭﻥ
    😂

    ﺍﻭﻥ
    😂
    .
    .
    .
    .
    مغزت بگه کوفت اون مرض اون این خوبه
    😂
    توام حرفه مغزتو گوش کنی بری سراغه این
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    يه خانومی بود تو مهدڪودڪمون فقط يه جمله ازش يادمه
    .
    .
    .
    پسرم با پسرا هم بازی ڪن

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏رفتم کوه خواستم چایی درست کنم داشتم دنبال چوب میگشتم یه شاخه افتاده بود رو زمین هرچی کشیدمش میرفت جلوتر
    .
    .
    .
    .
    آخرش گفت حاجی اگه ناراحت نمیشی من مارم
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یبارم از یکی یه میلیون خرید کردم
    ‌.
    ‌‌‌.
    .
    .
    بزرگوار خیلی بام حال کرده بود ۱۰۰ تومن بیشتر کارت نکشید

    انقد حال کرده بود یه ربع هم دنبال ماشینم می دوئید
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مامانم مخلوطی از گیاهان دارویی ترکیب کرده که بزنم به سرم تا موهام نریزه
    .
    .
    .
    .
    یه بار بزنی مو‌ها از ترس این که دیگه چنین مضخرفی بشون نزنی نمیریزن
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏اصلا آدمی که ماریجوانا میزنه آزارش به مورچه هم نمیرسه
    ‌.
    .
    .
    .
    بلکه میشینه با مورچه در مورد رئالیسم جادویی بحث و تبادل نظر میکنه. کجاش خطرناکه؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تنها چیزی ک یک مسیرطولانی رو قابل تحمل میکنه، موزیک خوبه
    .
    .
    .
    .
    البته عشقت هم کنارت باشه باید مسیر قابل تحمل بشه، ولی فعلا امکاناتمون درحد موزیکه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    آیا میدانید که
    .
    .
    .
    .
    یک لیوان چای در ساعات انتهایی شب برابر است با ٤٥٣ لیتر ادرار؟
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏یه جوری از خرید ایرباس خوشحالید
    .
    .
    ‌.
    هر کی ندونه تا توالتم می خواید برید با هواپیما میرید. شما سوار همون دمپاییت شو پات نخوره به مبل
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دختره میگفت ۱۲ میلیون قرص خریدم خوردم تا حافظم از اون عوضی و کارایی که کرد پاک شد
    .
    .
    .
    .
    پرسیدم چیکار کرد مگه
    مثل بلبل کل ۴ سال رو تعریف کرد
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    کاش شکم آدمی خودش شعور داشت

    میرفت باشگاه لاغر میشد و بر میگشت
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یکی از استعدادهام اینه به قصد یه موزیک ویدیو ساده میرم یوتیوب
    .
    .
    .
    ‌.
    هشت ساعت بعد با چشمای خونی در حال دیدن راهنمای پرورش زرافه در خانه میام بیرون
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مامان و بابام نشسته بودن داشتن چایی میخوردن😂

    به مامانم گفتم: خوب حال میکنیدا پسر به این ماهی دارید
    ☺️☺️☺️

    چند لحظه سکوت کردن و بهم خیره شدن
    😂

    بابام یه آهی کشید و با افسوس به مامانم گفت: چایتو بخور
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏از بس رفتم توی دیجیکالا قیمت دیدم و چیزی نخریدم

    چند روزه هر چی میخوام وارد شم
    .
    .
    .
    پیغام میده: برو داداچ شما مشتری نیستی
    😂😁😂

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    یه روز دبیری دانش آموزاشو جمع کرد تو آزمایشگاه ...یه کرم گذاشت روی میزو یه قطره از ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
    حال وقتی به لب پنجره می آیی ...

    user_send_photo_psot

    هرچندماه یکبار یک عددقرص آسپرین را در آب حل کرده و به گیاهان خودبدهید این عمل ...

    user_send_photo_psot

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    ﻣـــــــــــــــﺎ ﺁﺩﻣــــــــــﺎ ﻭﻗﺘــــــــــﯽ ...

    user_send_photo_psot

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، ...

    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    ادعای" قطعی نت" می کند اما مرا

    بازدید آخرش دارد روانی می کند

    ...

    user_send_photo_psot

    *khar_ghalt* *khar_ghalt*

    الان خیلی خوب شده وضعیت مدارس، خداروشکر اینارو راحت تعطیل ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    تو همیشه بخند
    از آن خنده هایی که کلیه هایت از زیادیه خنده ...

    user_send_photo_psot

    دنیام خندوندن این و اونه ، یعنی کاری بغیر از این نبلدم

    نه اینکه آدم خوبی ام ، یا ...

    user_send_photo_psot

     

    *@***/*

    نقشه خوب امروز بهتر از نقشه عالی فرداست چون، ما توی امروز زندگی ...

    user_send_photo_psot

    -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*

    عزیزترین آدمها
    مثل پازلن
    اگه نباشن
    نه جاشون پر میشه
    نه چیزی ...

    user_send_photo_psot

    روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه ...

    user_send_photo_psot

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    ‏نمیدونم داستانش چیه ولی
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    خوشحالی ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .