برو آسوده خاطر باش، من با درد می سازم
وَ با بی رحمی و نامردی یک مرد می سازم

برو سرگرم عشق تازه ی خود باش، من اما
به داغ این دل و با اشک و آهِ سرد می سازم

همه از دشمنان نالان و من از یار و دلدارم
و با ظلم و ستم هایی که عشقم کرد، می سازم

از آن مایی که قبلا بود، مانده یک منِ بی تو
جهنم! با همین زوجی که کردی فرد، می سازم

از آن لبخند ها و عاشقی هایم نمانده هیچ، اما خب
خیالی نیست، با این شاعرِ دیوانه ی شبگرد می سازم

تو یک بازیگر قهار و من یک کودکِ ساده
تو بُردی، من به این بازندگی در نَرد می سازم

بهارم خنده هایت بود، رفتی ، نوبهارم را
تو بردی لعنتی، با این خزان زرد می سازم

خیالی نیست، حق با توست، کاه و کوهِ در شعرم
برو آسوده خاطر باش! من با درد می سازم

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

❇طاهره اباذری هریس❇