اممم ممم ببخشیدا ولی منم آدمم ، نگاه به خنده هام و نیشم که همیشه بازه نکنید
طعنه رو میفهمم ، زخم رو میفهمم ، کنایه هاتون میسوزونه

خوبم میسوزونه ، ما شا الله ، ما شا الله خوب زبونای تند و تیزی دارید ، خوب میبره ، خوب میسوزونه
دمتون گرم

کم اوردم دیگه ، زورم به خودم نمیرسید ، مجبور به نوشتن شدم

میخوام براتون یه داستان تعریف کنم

بقیه اش با خودتون ، هر کسی میدونه چه کرده:)

اوایلی بود که برنامه اندرویدی رو تکمیل کرده بودم
کاربرامون تازه وارد بودن و کمتر و بیش تر از الان بودن
رسمم به این بوده که همیشه

وقتی یکی از بچه ها کم پیدا میشه
از هر راهی که بتونیم پیامش میدم که سعی کنم
برش گردونم به این خونواده ی مجازی
آمار یه کاربرامون رو در اوردم دیدم چند وقته نیستش

رفتم از بخش ثبت نام شده ها جیمیلشو پیدا کردم
پیامی بش دادم که اگه بشه برش گردونم

شروع کرد درد و دل کردن که این روزاش روزای خوبی نیست
و دوستاشو از دست داده

وقتی دوستاشو برام میشمرد ،میدیدم از یکی دو تا بیشترن و از دستشون داده
دوستایی که داداش گاهی صداشون میکرد

قدیما آدم خوبی بودم:)
همه زورم رو میزدم که خیری بتونم به کسی برسونم ،کمکش کنم و اگه گره ایی از دستم میاد براش رفع کنم

با خودم گفتم حتما یه مشکلی باید تو خوده این آدم باشه که ایطور آدمای دور و برش رو از دست میده
دست به کار شدم ، توی تلگرام ادش کردم ، سعی کردم کمکش کنم
رفتارشو بررسی میکردم
هی زخم خوردم
هی طعنه شنیدم
هی اَنگ و ناسزا بم چسبوند
هی رید بم
هی درد کشیدم
هی ایراداشو گفتم
بخشیدم
فرصت دادم

هی باز زخم خوردم
هی درد کشیدم ، هی غرورم شکسته شد
وایسادم
فرصت دادم ، بخشیدم
هی ایراداشو گفتم

هی تکرار میشدن
هی دستم بی نمک شد

هی کلی تهمت و ننگ بهم میزدن ،هی بد پشتم میگفتن

هیچی نمیگیفتم
پای کاری که میکردم وایساده بودم
و سعی میکردم ایراداشو بگیرم
که فردا شرمنده ی خودم پیش خدای خودم نباشم

ایراداشو میگفتم ، فرقی نمیکرد
رفعشون نمیکرد

کلی وقت سعی کردم توی همه بدختیا و نداری و کم و زیاد زندگیم پای این آدم بیشرف وایسم
پاییز پارسال بود

یه غده ی دو سه کیلویی از شکم بابام در اوردن
دکترا گفتن بدخیمه و سرطانیه

شیمی درمانی میشد
میدیدم که داره از بین میره
میدیدم داره
پیر میشه ، میدیدم که داره میسوزه

میدیدم که موهاش داره میریزه
میدیدم کف حموم پره موهاشه

میدیدم سیبیلاش داره میریزه

ولی بازم کمک میکردم تو همه بدبختیام تو هم سختیام به این آدم بی وژدان و بی معرفت
که اخلاقای گوهشو بزاره کنار

هر بار زخم میزد ، زندگیه زهره ماریم تلخ تر و سخت تر میشد

هی فرصت ، هی فرصت هی فرصت

ولی همون گوهی بود که بود

بهش گفتم دیگه نمیتونم کمکی بش کنم توی تلگرام و بلاکش میکنم
ولی میتونه توی خنگولستان باشه

چون خونواده اس

میدونید چرا ؟؟

که امثال شما به دادم برسید ، من ادمی نیستم که وقتی کسی بم میتوپه از خودم دفاع کنم ، میزارم خوب بسوزونه

روزگارم تلخ بود ، قدرت و توانی نداشتم ،زورم نمیرسید به هیشکی

راه امیدی برای اون بی وژدان و بی حیا باز گذاشتم
از طریق خنگولستان بشه بررسی کنم رفتارشو ، و بازم فرصت داشته باشه

باز زخم میخوردم ، توهین میشنیدم ، از حد قرمزام رد میشد
پیاما و کامنتاشو تاییدشون نمیکردم ، خنگولستان شده بود ، پیویه این آدم نامرد
و هنوز زخم میخوردم

هیچ کس نمیدید ، نمیفهمید چه عذابی دارم میبینم

و همچنان تا ریشه میسوزند و منم هیچی نمیگفتم و خورد میشدم

دیگه چیزی ازم نمونده بود

دست به دامن یه بزرگ مرد شدم

که تازه تو خنگولستان سرو کله اش پیدا شده بود

آدم پخته و کاملی بود و هست

مدیریت کل بش دادم چون لایقش بود و کمتره این براش ظلم بود
ولی با این کار در حقش نامردی کردم ، بار ها بش گفتم و میگم که ازین بابت ببخشه منو

این بزرگ مرد توی مدیریت بود ازون به بعد
و دیگه تنها گیر نمیوفتادم که بشه زخم بخورم ، لذت ببره از خورد شدنم
فرشته ی نجات من بود این بزرگ مرد
بودنش منو نجات میداد

آره ، این مرد مزاحم نامردی و بی وژدانیه اون بی شرف میشد

شروع کرد کرم ریختن
اذیت کردن
این مردو به آشوب کشوندن
بهم ریختنه این ادم ، بی ادبی کردن
بیحیایی کردن ، مراعات نکردن ، که این ادمو بزاره کنار
و از بودنش راحت بشه

خیلی زور زدم
هر بار هر طوری که بود این مرده بزرگ رو برگردوندم که وایسه
که نجاتم بده از این بی حیا
هر بار بی بی ادبی و زخم زبون و ایرادا و مشکلاتی که داشت باز زخم زد و نامردی کرد در حق جفتمون
داشت موفق میشد و این بزرگ مرد رو از خنگولستان دور میکرد

یادتونه نه ؟؟

یادتون نمیاد ، میدونم ، این چیزا رو فراموش میکنید زود ، از مرام و معرفتتونه

من میگم یادتون بیاد
که میگفتم کاکو رو هر جور که شده باید برگردونه
و میگفتم یه بچه گند میزنه من باس برم جمع کنم

یادتون اومد ؟؟

فکر میکنی ادمی که از خداشه یه نفر که مزاحمشه نباشه ، میره به هر قیمتی که شده عذر بخواد و معذرت بخواد
نخیر از خداشه که نباشه این مرد

داشت موفق میشد:)

ولی ریششو همین مرد بزرگ زد
پای همه خراب شدن شخصیتش و بد نام شدنش ، دشمنی هایی که باش میشه وایساد ولی این غده ی سرطانی رو کم کرد از اینجا

چی میدونید شما ؟؟
فکر میکنی من ادمی ام که کم فرصت بدم
حرف خوبی یه بزرگی بم زد

گفت مشکل کار اینه که ، میخوای عیب و ایرادی از آدمی پاک کنی که خودشو بدون عیب و نقص میبینه
هر چی تو بگی این مشکلو داری ، بت میخنده

فکر میکنی یه سال زخم خوردن کمه ؟؟
یه سال تحقیر شدن و شکستن غرور کمه ؟؟
میدونی یه بچه که ده سال ازت کوچیک تره برینه به هیکلت و مراعاتشو کنی که بتونه تغییر کنه یعنی چی ؟؟
نمیدونی نه ؟؟
یه بچه هر گوهی خواست در قبالت بخوره و بسوزنه و طعنه بزنه
آخرش بت بگه ببخشید
ببخشید ؟؟

چی میبینید و چی میدونید ؟؟
من بتون میگم

فکر میکنی چی برا من داشت ؟؟ هان ؟؟
چی میتونست برا من داشته باشه ؟؟؟ هیچی

ثمرش این شد برا من ، که حالم بهم بخوره از خودم ، از اخلاق خوبی که داشتم
که اولین نفر با سرو کله میرفتم کمک آدمایی که میتونستم براشون کاری کنم

دیگه حالم از خودم بهم میخوره ، دست و دلم نمیره برای کمک کردن به کسی که بتونم در حقش کاری کنم
چوبی که از این نیت خیرم خوردم ، از هیچ چیزی تو زندگیم نخوردم
یادتون نمیاد ، قدیمیا یادشون میاد ، همیشه بشون میگفتم بیخیال نباشن ، بی تفاوت رد نشن:)

دیگه هیچی ازم نمونده

اون نامرد ؛ اون بی حیا ؛ اون بی وژدان
بقیه هم خوب جوابه منو دادن
خوشا به مرامتون ، خوشا به معرفتتون
سوختم این مدت ، از کاراتون ، از رفتاراتون

هی حرفاتونو شنیدم ؛ هی به خودم گفتم نمیدونن ، بچه اند ، متوجه نیستند
هی ذوق خنده هاتونو داشتم و هیچی نگفتم

من که هیچ ، من پوستم خیلی کلفته ، ولی در حق این بزرگ مرد بد کردید
خیلیاتون سره دلسوزی ، ظلم کردید ، ناحقی کردید

کم رنگ شدید
رفتید
بی محلی کردید

ترس تو دلتون انداخت نه ؟؟
که اره بلاک میشید
که منم چند سال مدیریت داشتم ، الان بلاکم
هی چسناله گوش دادید اره ؟؟

دمتون گرم ، منم بلدم اشکوتونو درارم ، میتونم ناله بزنم
ولی خریتم اینه دلخوشم به خنده هاتون

درد و میفهمم ، زخمو میفهمم ، زخم زبون و طعنه و کنایه رو میفهمم
آدمم ، همه اینا رو میفهمم

هم من هم اون بزرگ مرد ، همه چیو میفهمیم ، ولی چون ذوق گرم بودن دور همی رو داشتیم
ذوق خندیدناتون رو داشتیم

هر بار چرت و پرت گفتیم و خندیدیم
که زبونتون راحت به زخم زدن بچرخه
فکر میکنید ما زبون نداریم ، لالیم ، بلد نیستیم جواب بدیم ؟؟
یه نگاه بندازید ، چی خراب کرده این گرمیه بینمونو ؟؟

چل چلی ؟ این بودی ؟؟
شیمیایی ؟؟ این بودی ؟؟
قرقری ؟؟ ای باوا قرقری ، از هیچ کسی قدره قرقری نسوخت دلم

حرفام شعاره ؟؟ ، فقط حرفن ؟؟
گوه میخورم فقط نه ؟؟
فکر میکنی حرفاتو نمیفهمم ؟؟ درد دارند آبجیه گلم
خیلی درد دارند ، همون یبارشم که میگی ، میسوزونه ، خدا رو شکر هی تکرارشون هم میکنی که قشنگ هیچی ازم نذاره
بی معرفت چت شده ؟؟
تو آبجی قرقریه منی ؟؟

اره راست میگی ، برادریم الکیه ، چرته
همش حرفه ، چرا ؟؟
چون یه نفر رو بلاک کردم که هر روز و هر روز جنگ و دعوا داشتیم تو خنگو بخاطرش

سره این همه حرفا و برادری و کارام چرتن

چون من ادم نیستم ، سهم ندارم از خنگو
چون ستار آدم نیست ، نباید شاد باشه و راحت باشه

پفکی ، فسقلی ، ممد زرنگو ، کاکو ماهان ؟؟
چی سرتون اومده ؟؟

ببینید دارید چه میکنید
من خیانتی نکردم در حق هیچ کسی ، نه اون بی وژدان ، نه هیچ کسی دیگه
جواب خوبیامو که خوب دارم پس میگیرم

سه هیچ به نفع شما
دست به دست هم بدید پای اون نامرد وایسید تا خراب شذن خنگولستانو ببینه
ایطو نکنید با خنگولستان به خودتون بیاید

ساختن همیشه سخت بوده:)
من ساختم ، شما هم کمکم کنید نذارید خراب بشه

من برا خودم نساختم ، برای اوس کریم و هدفای خیری که پشت این خنگولستان هست ساختم و وظیفمو انجام دادم
مراقبش باشید

دلاتون مثل همیشه ،شاد و لبتون خندون:)

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

بچه ها یه مقدار حالم خوش نبود دیشب ، بد صحبت کردم

قرقری آبجی گلم ، ببخشید
من ناراحتیتون داغونم میکنه
ببخشید بد دهنی کردم
شرمندتونم