عاقا یبار رفته بودیم با خاندان مادری رفتیم شهربازی
بعد رفتیم دستگاه مَسگاه هاشو استفاده کردیم و دم دمای عصر بود
رفتیم داخل آلاچیق
آلاچیقاش ازین آلاچیقایی بود که پنج تا ستونه با یه سقفه شیروونی
هفت هشتا صندلی پلاستیکی هم گذاشته بودن ام نشسته بودیم رو اینا
داییم داشت بلند بلند یه خاطره خنده تعریف میکرد یه صندلی پلاستیکی هم جلوش بود
بعد نه بلند بلند تعریف میکرد
یواش یواش آدم زیاد دورمون جمع شد
و حسابی شلوغ شد
منم بقل داییم نشسته بودم
اونم دستاشو روی تکیه ی صندلی پلاستیکی خالیه جلوش گذاشته بود
منم خندم گرفته بود داشتم گوش میدادم
شلوغم شده بود
داشت خاطره ی کفتر دزدی تعریف میکرد
رسید به اینجاش با لحجه اصفانی تعریف میکرد
گفت اره ، به ممَده گفتم ممَد قلاب بیگی تا من بِپِرم بالا کفتره را از لبی دیوار بقاپم
بعد یهو خیلی دیگه حس گرفت میخواست بگه ممَد چیطو قلاب گرفته
بلند شد که صندلی پلاستیکی رو به روشو بلند کنه زاااااااارت یه گوز هیروشیمایی زد
بلنننننننند ، خیلی صداش بلند بود
یهو دیدم بابام الکی گوشیشو گذاشت دره گوشش گفت اره پولا واریز کردم و اینا
ننمم چادرو کشید رو صورتش شروع کرد تو جمعیت نقش گدا رو بازی کردن ؛ که یعنی با ما نیست
خاله هامم پریدن تو بوته ها
داییمم همیطوری که بلند شد و زارتی گوزید برگشت منو نگاه کرد
که یعنی من گوزیدم
منم داشتم میخندیدم همیجوری که میخندیدم شروع کردم ادای دیوونه ها و افلیجا رو در اوردن
دست و پامو چکو چوله کردم
صورتمم مث مخرج مرغ حامله کردم شروع کردم گفتنه اَاَ اَاَ اِاِ تتت رررررر
عاقا لطفا وقتی خاطره تعریف میکنید نگوزید ؛ مرسی اه
انشا الله وقت کنم بازم میزارم خاطراتمو
7 سال پیش
صندلیاش چوبی بود
7 سال پیش
صندلیاش چوبی بود
:/ تو چه میدونی تو که توی خاطره اش نبودی
7 سال پیش
پرچم اصفهانیا بالاست
7 سال پیش
پرچم اصفهانیا بالاست
دستمال بدم پس پرچم مارو تمیز کنی
7 سال پیش
دستمال بدم پس پرچم مارو تمیز کنی
مال کجایی تو مریم؟
7 سال پیش
مال کجایی تو مریم؟
یزد
هر چه میخواهد دل تنگت بگو