مسابقه شنايي در دهكده خنگولستان  ترتيب داده شده بود

 

و جوانان دهكده و از جمله چند تا از مربدان شیخ  هم در اين مسابقه شركت كرده بودند

جمعيت بزرگي در اطراف درياچه نزديك دهكده جمع شده بودند و منتظر شروع مسابقه بودند

 

*hip_hip* *hip_hip*

 

يكي از مریدان شیخ  كه اندامي ورزيده داشت و شناگر ماهري بود قبل از مسابقه خطاب به شيخ و بقيه شاگردان گفت

 

*modir* *modir*

 

من شناگر ماهري هستم

اما شرايط مسابقه سخت و عرض درياچه خيلي زياد است

و با توجه به سردي آب فكر نكنم بتوانم زياد به جلو بروم

 

*narahat* *narahat*

شیخ که شدیدا اسهال داشت ، خواست که بر خیزد تا به شناگره ورزیده روحیه دهد ولی تا دست به زانو گذاشت تا برخیزد بسیار زور به او آمد و در خشتک ریدندی

 

 

و مریدان گفتن یا شیخ این عمل چه حکمتی داشت

شیخ فرمود هرگز نشه فراموش زر زر اضافی خاموش

*bi asab* *bi asab*

مریدان بعد از شنیدن این حکمت بسیار خشتک دریدن و لامپ های خود را خاموش کردند و

عده ایی نیز خشتک به دهان کشیدن و با ذکره من خرس تنهای خرم به دریاچه پریدن

و صدای بز دریایی دادن

:khak: :khak:

يكي ديگر از مریدان که جسته لاغر مردنی و ریقویی داشت و  در مسابقه نیز شرکت داشت  ، با شنیدن این حکمت به یکباره از خود بی خود شد و به یه نفر دیگر تبدیل شد و گفت

 

چون خشتکم پاره است حتما پیروز میشوم و ؛ نفر اول میشوم

مریدان  بسیار خندیدن و صدای خره حامله دادن و به اين دليل بي معناي شاگرد دوم خنديدند

شیخ که بسیار از این روحیه  ؛ خوشنود بود برخواست و عصای خود  را به مرید لاغر مردنی فرو کرد و هفت هشت دور چرخاند

*fereshte* *fereshte*

 

و به او گفت عصا را محکم بگیر و وقتی مسابقه شروع شد عصا را ول کن

 

چند دقيقه بعد مسابقه شروع شد

 

آن شاگرد شیخ كه شناگر ماهري بود طبق آنچه خودش پيش بيني كرده بود بعد از چند دقيقه شنا كم آورد و مجبور شد دوباره به ساحل برگردد و از ادامه مسابقه منصرف شود

*help* *help*

و شیخ نیز همینطوری که برای دلداری پیش او میرفت از پایین آبریزش بینی میکرد و خطی قهوه ایی از خود به جا میگذاشت

 

:khak: :khak:

 

اما شاگرد  و لاغر اندام  و ریقو  با شروع شدن مسابقه  ، عصا را رها کرد و  مانند قایق موتوری دسته ی عصا شروع به چرخیدن کرد

و حتی بعد از رسیدن به آن طرف رودخانه با رسیدن به ساحل همانگونه به شنا ادامه داد و هیچ خبری از او در دسترس نیست

 

*ey_khoda* *ey_khoda*

يكي از مریدان با تعجب از شيخ  دليل اين پيروزي عجيب را پرسيد

شيخ لبخند زنان مقداری در خشتک رید و گفت

کوکش کردم

و سپس قدمی به جلو آمد و دوباره رید و گفت

*gij* *gij*

 

برنده ها همان بازنده هايي هستند كه زياد قيدها و محدوديت هاي عقل ملاحظه كار را جدي نمي گيرند و از نظر بقيه كم دارند و در واقع يك جورايي سرشان مي زند

بازنده ها هم همان برنده هايي هستند كه عقل سخت گريبانشان را گرفته و نمي گذارد بي ملاحظگي كنند و دست به خطر بزنند

برنده مسابقه دليل برنده شدنش را همان اول مسابقه به همه گفت

او گفت چون خشتکم پاره است ؛ پس او برنده مي شود و شما به اين دليل او خنديديد

تفاوت شما با او كه برنده شد هم همين است كه او براي پيروز شدن مثل شما دنبال دليل قانع كننده نمي گردد و قبل از يافتن دليل قانع است كه برنده مي شود

 

:khak: :khak:

چندی از مریدان بعد از شنیدن این حکمت شلوار های خود کندن و  دور آتش حلقه زدند و میگفتند

تکون بده  ، بدنو تکون بده

تکون بده ، بگو بهم

تنگ شده باسم ، بگو دلت

کسی اومد جلو  ،  بگو بره

هنرتو به من نشون بده

همه پسرا تو کفتن

تو نخ دامنو پیرهنتن

سپس هی خود را تکان دادن

 

شیخ نیز همانگونه که خود را تکون میداد ساحل را به گوه کشیدندی

 

:khak: :khak:

 

چندی از مریدان نیز  شتر دریای تبدیل شدن

 

پیر زنی که در کنار شیخ و مریدان بود عصا رو به خود فرو کرد و چند دور پیچاند

و بعد از رها کردن با رقص هیلیکوپتری مجلس را گرم کردندی

:khak: :khak:

 

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

 

داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط بروبچ خنگولستان
این سبک داستان ها رو هیچ جا پیدا نمیکنید بجز خنگولستان

و هر جا دیدید بدونید از ما کپی شده

لیست داستانک های شیخ و مریدان ◄