user_send_photo_psot

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

پدربزرگ من… چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد
هر بار که بازیمون تموم میشد و مهره ها رو توی جعبه ش میذاشتیم، یه چیز بهم می گفت

هنوز صدای آرومش تو گوشمه: میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم میشه همه مهره ها، پیاده ها، شاه ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمیگردن

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

دروغگویی روی مبل
اروین دی یالوم