♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

اولین روضه خوان که روضه ی دوره ای را در تهران مرسوم کرد آقانور بود. مردم می گفتند نور از آقا می بارد
به همین جهت به آقانور شهرت داشت
هیچکس نام واقعی او را نمی دانست

آقانور خیلی مجلس داشت و به سبب کمبود وقت روضه هایش بسیار کوتاه بود
مردم به همین راضی بوددند و حضور آقانور را در خانه خود باعث سلامتی و خوشبختی و برکت می دانستند

به محض این که آقانور روی صندلی می نشست یک استکان چای بدستش می دادند و استکان را به دهان می برد و لب خود را با آن آشنا می کرد و بقیه را پس می داد
همسایه ها و بیمارداران هریک مقداری از چای آقا را برای سلامتی بیمار خود همراه می بردند

کار آقانور خیلی سکه بود و از این راه به ثروت زیادی رسیده بود. غیر از خانه های شهری، باغ و ساختمانی در زرگنده داشت که پیش از جنگ بین الملل دوم به آلمان ها اجاره داده بود. آن موقع آلمان ها خیلی در ایران بودند و در زمینه صنعت و تجارت بسیار فعال بودند

روز دوازدهم هر ماه قمری منزل ما روضه بود و آقانور هم دعوت داشت. یکبار در اوایل سال 1320 آقانور پیش از شروع روضه مطلبی به این مضمون گفت: این هیتلر که در آلمان پیدا شده، در اصل هیت لُر است! از لرستان رفته و سید هم هست. نایب امام زمان است و ماموریت دارد همه دنیا را فتح کند و به حضرت تحویل دهد

مدتی گذشت و متفقین ایران را اشغال کردند و آلمان ها از کشور اخراج شدند و ساختمان زرگنده آقانور به انگلیس ها اجاره داده شد. در همان دوران روزی را به یاد می آورم که آقانور همه جا اعلام می کرد که شب جمعه آینده، زلزله شدیدی در تهران به وقوع می پیوندد فقط کسانی که به امام زاده ها و اماکن مقدس پناه ببرند در امان خواهند بود

معلوم است که آن شب، تهران به کلی تخلیه شد. ما هم با خانواده به شاه عبدالعظیم رفتیم. برخی هم که نتوانستند بیایند در خیابان خوابیدند. آن شب زلزله نیامد
کسی علت نیامدن زلزله را نپرسید

ماه بعد که آقانور برای روضه به خانه ما آمد بدون این که کسی چیزی بگوید خودش گفت حضرت به خواب کسی آمده و پیغام داده که چون معلوم شد مردم خیلی مومن و با عقیده هستند، دستور دادم زلزله نیاید
البته این را هم همه باور کردند

فقط پدرم بود که می گفت انگلیسی ها می خواستند میزان نادانی مردم ایران را امتحان کنند که با این ترتیب به مقصود خود رسیدن

هیچ کس آن موقع حرف پدرم را باور نکرد. وقتی آقانور مرد، در حقیقت تهران عزادار و تعطیل شد

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

عباس منظر پور
در کوچه و خیابان