نامه امام خمینی رحمه الله علیه به همسرشان خدیجه ثقفی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
زمان :فروردین 1312/ ذی القعدة 1351
مکان: لبنان، بیروت
مخاطب: ثقفی، خدیجه
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمد اللَّه مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقاو خانمها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم
به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید
صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند
ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بعد از یه سلام و احوال پرسی ساده که از طرف پدر جلوه چندان دوستانه و خوشایند نبود شروع کرد به گلایه کردن
خانم این پسر شماست
مادرم با شک و خشم و کمی ترس من رو نگاه کرد
معنی این نگاه رو تنها خودم میفهمیدم و بس این یعنی فاتحت خوندس
بله آقا چطور مگه؟
پدرش خونه نیست؟
رنگ از صورت مادرم پرید
ن نه رفته شهرستان
میدونستم که دروغ میگه بابا رفته بود سر کار یکی دو ساعت دیگه هم سر و کلش پیدا میشد
خانم محترم ما تو یه محل زندگی میکنیم این درسته که پسر شما با دوستاش هر روز خدا بیان در خونه من برای زن و بچم مزاحمت درست کنن
چشمام به اندازه یه پرتغال گرد شد
من چه مزاحمتی درست کرده بودم که خودم خبر نداشتم مادرم شرمنده لب گزید و گفت
روم سیاه این بچه نادونه شما به بزرگی خودتون ببخشید به خدا شرمنده ام خودم باهاش حرف میزنم دیگه مزاحمتی برای شما ایجاد نکنه
این پسر با دوستش روبه روی خونه من از دختر من حرف میزدن این خیلی واسه من سنگینه
بحث داشت بالا میگرفت ولی مادرم با مهربونی ذاتیش سر و ته قضیه رو هم آورد
ببین خواهرم من این دفه تو عالم همسایگی به خاطر شما کوتاه میام ولی قسم به خدا اگه دفه دیگه ای در کار باشه آروم نمیشینم
خیلی ممنون من واقعا شرمنده ام بازم ازتون معذرت میخوام، شما چرا خانم عذرخواهیو یه نفر دیگه باید بکنه که اونم ظاهرا زبونشو مار خورده با اجازه، خدا نگهدار
حیف دستم زیر سنگش بود حیف پدر جلوه بود و صد حیف که بی احترامی به بزرگتر رو یاد من نداده بودن وگرنه جوری جوابشو میدادم که دیگه جرات نکنه جلوی مادرم با من اینجوری حرف بزنه نفس عمیقی کشیدم مادرم چپ چپ و با حرص و غضب نگام کرد
بیا برو تو زلیل مرده سنگ رو یخم کردی آبروم رفت جلو مرده
ولم کن مامان سر جدت حوصله ندارم
آره بایدم حوصله نداشته باشی دیگه زدی به جاده ی بی آبرویی کارت به جایی رسیده که مزاحم زن و بچه مردم میشی
چادرشو در آورد و نشست رو پله های ایوون دستاشو چند بار کوبید رو زانوهاش
وای خدا دیدی چه جوری آبروم رفت دیدی چه بلایی به سرم اومد چند بار هم محکم کوبید رو سینش
ای خدا گفتم این پسره آدم شده عقل اومده تو کلش نگو زده تو خط بی آبرویی نگو بی سر و صدا بی حیایی میکنه
از صدای مراسم سینه زنی که مامان راه انداخته بود ارغوان و ننه بانو از در بیرونی اتاق ننه اومدن حیاط ننه بانو عینکشو روی چشمش گذاشت و گفت چی شده ننه؟
دیگه چی میخواست بشه ننه جان این پسره دریده شده چشمش رو دختر مردم هرز پریده خوب شد باباش نیست وگرنه وسط همین حیاط خونشو میریخت
*@@*******@@*
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
*@@*******@@*
@~@~@~@~@~@
روز آب خوردن در ملا عام
روز خوردن غذا در رستوران
روز آشتی با در یخچال
پیشاپیش بر همگان مبارک
@~@~@~@~@~@