o*o*o*o*o*o*o*o
دیگر با کسی بحث نمیکنم
به دیگران ،بخاطر بی احترامی هایشان چیزی نمیگویم
نه بخاطر اینکه احمقم
بخاطر اینکه فهمیده ام
خیلیها کمتر از ان هستند
که بخواهم کلماتم را حرامشان کنم
o*o*o*o*o*o*o*o
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بعد از یه سلام و احوال پرسی ساده که از طرف پدر جلوه چندان دوستانه و خوشایند نبود شروع کرد به گلایه کردن
خانم این پسر شماست
مادرم با شک و خشم و کمی ترس من رو نگاه کرد
معنی این نگاه رو تنها خودم میفهمیدم و بس این یعنی فاتحت خوندس
بله آقا چطور مگه؟
پدرش خونه نیست؟
رنگ از صورت مادرم پرید
ن نه رفته شهرستان
میدونستم که دروغ میگه بابا رفته بود سر کار یکی دو ساعت دیگه هم سر و کلش پیدا میشد
خانم محترم ما تو یه محل زندگی میکنیم این درسته که پسر شما با دوستاش هر روز خدا بیان در خونه من برای زن و بچم مزاحمت درست کنن
چشمام به اندازه یه پرتغال گرد شد
من چه مزاحمتی درست کرده بودم که خودم خبر نداشتم مادرم شرمنده لب گزید و گفت
روم سیاه این بچه نادونه شما به بزرگی خودتون ببخشید به خدا شرمنده ام خودم باهاش حرف میزنم دیگه مزاحمتی برای شما ایجاد نکنه
این پسر با دوستش روبه روی خونه من از دختر من حرف میزدن این خیلی واسه من سنگینه
بحث داشت بالا میگرفت ولی مادرم با مهربونی ذاتیش سر و ته قضیه رو هم آورد
ببین خواهرم من این دفه تو عالم همسایگی به خاطر شما کوتاه میام ولی قسم به خدا اگه دفه دیگه ای در کار باشه آروم نمیشینم
خیلی ممنون من واقعا شرمنده ام بازم ازتون معذرت میخوام، شما چرا خانم عذرخواهیو یه نفر دیگه باید بکنه که اونم ظاهرا زبونشو مار خورده با اجازه، خدا نگهدار
حیف دستم زیر سنگش بود حیف پدر جلوه بود و صد حیف که بی احترامی به بزرگتر رو یاد من نداده بودن وگرنه جوری جوابشو میدادم که دیگه جرات نکنه جلوی مادرم با من اینجوری حرف بزنه نفس عمیقی کشیدم مادرم چپ چپ و با حرص و غضب نگام کرد
بیا برو تو زلیل مرده سنگ رو یخم کردی آبروم رفت جلو مرده
ولم کن مامان سر جدت حوصله ندارم
آره بایدم حوصله نداشته باشی دیگه زدی به جاده ی بی آبرویی کارت به جایی رسیده که مزاحم زن و بچه مردم میشی
چادرشو در آورد و نشست رو پله های ایوون دستاشو چند بار کوبید رو زانوهاش
وای خدا دیدی چه جوری آبروم رفت دیدی چه بلایی به سرم اومد چند بار هم محکم کوبید رو سینش
ای خدا گفتم این پسره آدم شده عقل اومده تو کلش نگو زده تو خط بی آبرویی نگو بی سر و صدا بی حیایی میکنه
از صدای مراسم سینه زنی که مامان راه انداخته بود ارغوان و ننه بانو از در بیرونی اتاق ننه اومدن حیاط ننه بانو عینکشو روی چشمش گذاشت و گفت چی شده ننه؟
دیگه چی میخواست بشه ننه جان این پسره دریده شده چشمش رو دختر مردم هرز پریده خوب شد باباش نیست وگرنه وسط همین حیاط خونشو میریخت
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
ده نشانہء اینکہ ما بہ خود احترام نمےگذاریم
بہ چیزهایے بلہ مےگوییم کہ براے ما مہم نیست یا وقت انجامش را نداریم
تنہا براے اینکہ کسے را دلخور نکنیم با او موافقت مےکنیم
بہ نیاز دیگران بیش از نیاز خود بہا مےدهیم
نسبت بہ انجام کارے کہ صحیح بوده احساس گناه مےکنیم زیرا دیگران نظر مخالف دارند
با نشان ندادن نقاط قوت و نقش مثبت خود از خود دفاع نمےکنیم
دایما احساس خود را مخفے نگہ مےداریم
آشکارا بہ دنبال جلب توجہ دیگران هستیم
دایما سعے در خوشحال کردن دیگران داریم
خود را در احاطہء همراهان بد قرار مےدهیم
خود را براے تحت تأثیر قرار دادن دیگران،
بزڪ مےکنیم
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
در دهه چهل، ریزعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار با اقدام به موقع خود از تصادف قطار با ریزش کوه جلوگیری کرد و جان دهها انسان را نجات داد
چند وقت پيش دریک استانی، دزدی پیچ و مهره های ریل قطار، باعث شد قطار از مسیر خود خارج گردیده و جان دهها مسافر به خطر افتد
گذر تاریخ به این شکل چقدر تاسف آور است !!!چه کرده ایم وچه جور انسانهایی را پرورش داد ه ایم ؟
کسی که داستان ریزعلی را خوانده پیچ ریل را باز میکند ؟؟
اندیشمند بزرگ ، ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺧﻠﯿﻞ ﺟﺒﺮﺍﻥمیگوید
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻬﺪﻡ ﮐﺮﺩ
ﺍﻭﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ , ﺩﻭﻡ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺍﻟﮕﻮﻫﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﮑﺴﺖ
برﺍﯼ ﺩﻭﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﻌﻠﻢ
و ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ و اسطوره ها
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
چقدر این مدل بی احترامی ها و تحقیر ها آشناس