فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    بسته جوک تابستونی 20 تیر 1396


    استیو جابز میگه اگه بى هدف از خواب بیدار شدید، برگردید برید بخوابید😂

    آخه آدم انقدر فهمیده؟

     

    😂😜

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    تو کز محنت دیگران بی غمی
    پیامی بذار تا نگن شلغمی

    سعدی مدیر شده داره
    بچه های گروه نصیحت میکنه که
    چرا ساکتند😂😜

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    شوهر چگونه موجودی است؟

    شوهر فعلا موجود نیست

    بیخود دلتونو صابون نزنید

    یه دونه پیرمرد ته انبار مونده

    فاکتور کنم؟

    😂

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    يه روز تو تاكسي نشسته بودم يه دختره هم كنارم نشسته بود از يه خيابون رد ميشديم كه پمپ گاز داشت

    راننده تو آينه نيگا كرد و گفت خانوم، آقا

    اجازه ميدين خلوته يه گاًزبزنم
    من گفتم مشكلي ندارم و دوتايي به دختره نيگا كرديم جواب داد نه تورو خدا من نامزد دارم ردش ميمونه
    من😂
    راننده😂
    مخزن خالی گاز

    😂😜

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    اومدم خونه دیدم یه سری کاغذ چسبیده به دیوار روش نوشته +18 اونم با دست خط بابام
    همینطور که مسیر کاغذها رو دنبال کردم دیدم میرسه توآشپزخونه
    آخرین برگ روش نوشته بود

    ”خاک بر سرت.باید اینجوری توجهتو جلب کنم؟ آشغالا رو بزار دم در

     

    😂

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    ‏چرا میلیاردر و میلیونر داریم ولی هزارِر نداریم؟

    اینجا هم در حق ما معمولیا اجحاف شده

     

    😂😜

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    تحقیقات نشان داده
    جمله ی : 5 دقیقه دیگه آماده ام، که خانمها میگن
    با جمله ی

    پنج دقیقه ی دیگه خونه ام، که آقایون میگن
    به یک معناست

     

    😂

     

     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﺿﺎﺯﺍﺩﻩ ﻭﺍﺳﺶ ﺳﺎﭘﻮﺭﺗﻪ

    ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺳﻮﺱ ﺯﺩﻩ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻧﺎﺯﮐﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻩ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﮑﻨﻢ

    ﯾﻨﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺏ ﻧﻔﺲ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺸﮕﻞ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺍﻻﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﺗﺮک ﺑﻮﺩ

     

    😂😁😂

     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    ‏از تفريحات مامانم اينه

    بياد تو اتاق درو يهو باز كنه بره و درو باز بذاره😂

     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    ‏ عشقم الان چی تنته؟
    کمربند انتحاری

    .

    .

    .

    .

    .

     

    عاشقانه های داعشی

     

     

     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    دیشب بابام اومد پیشم میخواست بگه دخترم با من صادق باش

    گفت دخترم با صادق باش 😂

    منم فکر کردم بابام روشن فکر شده
    گفتم نه بابا الان با یه پسر دیگم
    به هیچ عنوان بهش خیانت نمیکنم
    اینجا بیمارستان خاتم الانبیا
    بخش شکستگی😂

    اى لاويو پدر😂

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    یه شوهرم نداریم وقتی دلمون گرفته یه دهن آواز بخونه واسمون سقف ترک برداره

    همسایه‌ها بیان شکایت! بعدش دعوا بشه، کتک‌کاری تا توی کوچه ادامه پیدا کنه

    از کلانتری بیان ببرنش یه شبم آب‌خنک بخوره

    مام زنگ بزنیم به دوستامون بیان همه دور هم باشیم بلکه دلمون وا شه😂

     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    آبادانیه رو میبرن بهشت.دمِ درِ بهشت که میرسه میگه:

    اووووووووووف…

    میگن چی شد؟؟؟

    میگه وووووووولک…!!!

    میگن چته؟؟؟

    میگه اوووووووووه!!!

    میگن زهرمار،خو چه مرگته؟؟؟

    میگه این که آبودانِ خودمونه که😂
    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
    دارم به بچه همسايمون ریاضی یاد میدم ، میگم

    شاهین جان اگه تو 10 تا لواشک داشته باشی ، سه تاش رو به مهشید بدی و 4 تاش رو به سارا ، حالا چی داری ؟
    نگاه میکنه تو چشام و میگه

    خوب معلومه دوتا دوست دختر جدید
    یعنی بچه نیستن ، راه زنن 😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پست یک شیرازی

    اينجا شیرازه
    ساعت 12 شبه
    لحظات سختي را سپري مي كنم
    دو ساعته ميخام بخوابم لا مصب هرچي بالشتو دمپاییو پرت مي كنم به كليد برق نمي خوره كه اي لامپو خاموش شه

    واسم فقط همین گوشیو مونده،، اين آخرين سلاحمه
    واسم دعا كنيد اگر اين یکیو هم به هدف نخوره بايد خودوم بلند بشم، چراغو رو خاموش كنم

     

    😂😁😂

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

    اﻭﻝ ﺍﺑـﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻌﻠﻤﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ : ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﭼﺮﺍ؟؟
    ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎ ﺑﮕﯿﻢ …!!!
    ﮔﻔﺖ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ …
    ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺍ؟؟
    ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺘﮑﻢ ﺯﺩ کثافت

    😂😜

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

     

    همسایه جدیدمون گفت داداش از

    کامپیوتر سر در میاری؟ کامپیوتر دخترم خراب شده…

    الکی کفتم عاره😂

    رفتم دیدم دخترش 6 سالشه😂

    شاشیدم تو کیسش

    گفتم بچه آب ریخته تو کیس باید عوضش کنین😂

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

    تنها دفعه ای كه لب گرفتم 5 سالم بود
    سرما خورده بودم

    دختر همسايمون اومد خونمون,لبامو خورد كه سرما بخوره نره مدرسه

    تا اين حد با احساساتم بازى شده

    😂

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

    اون وقتا که داداش کوچیکم 5 سالش بود

    بهش یاد داده بودم
    هر وقت جیش داره به جای اینکه بگه جیش دارم
    بگه میخوام بخونم
    یه شب داییم خونمون بود
    شب که همه خواب بودن داداشم به داییم گفت
    دایی بیدار شو میخوام بخونم
    دایی هم که نمیدوست جریان چیه گفت
    باشه عزیزم فقط اروم تو گوشم بخون که کسی نفهمه
    خدا رحمت کنه رفتگان شما رو
    عفونت گوش 1 سال بیشتر بهش فرصت نداد

     

    😂😁😂

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

    دیشب هرکاری کردم خوابم نرفت

    .

    .

    .

    .
    چرا ما شتر مرغ داریم ولی شتر خروس نداریم!؟

     

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    از لذتای بچگی ما
    گاز زدن سر و ته پفکا و چسبوندنشون با تف بهم دیگه بود. چقد تباه بودیم خدایی

    😂😜

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

    دختر روی نیمکت پارک نشته بود
    پسر او را نگاه میکرد
    رفت و پیش او نشست
    به دختر گفت : عاشقت شده ام بامن ازدواج میکنی؟
    دختر گفت : خانه داری؟
    پسر گفت : نه
    دختر گفت : ماشین داری؟
    پسر گفت : نه
    دختر گفت : کار داری؟
    پسر گفت : نه

    دختر گفت : تو هیچ چیز نداری چگونه میخواهی بامن ازدواج کنی
    برو و خودت را خسته نکن

    پسر گفت

    وقتی در بهتر جا ویلا دارم خانه میخواهم چه کار؟
    وقتی راننده شخصی دارم ماشین میخواهم چه کار؟
    وقتی هر ماه کلی پول در حسابم می آید کار میخواهم چه کار؟

    دختر گفت : عاشقت شده ام
    پسر گفت برو و خودت را خسته نکن

     

    ارسالی از آلین

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پسر : تُ چرا شوهر نکردی؟

    دختر : چون هنوز بزرگ نشدم
    دختر : تُ چرا زن نگرفتی؟!
    پسر : چون ت هنوز بزرگ نشدی

    برگرفته از کتابـ دلفین ها پرواز میکنن گاوها باور میکنن
    😂😜

    ارسالی از آرزو

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون   **♥**

     

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    جوک های تابستون 96

    قطار نادانی


    khengoolestan_iran_love_20_tir_1396_2

    *@@*******@@*

    قطاری به سوی خدا میرفت همه سوار شدند
    تا قطار به ایستگاه بهشت رسید همه پیاده شدند

    انها فراموش کردن که مقصد خدا بود نه بهشت

    *@@*******@@*

    چه خوب هست که ما برای خوشنودی خداوند تلاش کنیم نه برای رسیدن به بهشت

    iran love
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نوشته های اندرویدی

    وقتی دلی خسته میشه


    khengoolestan_post_darush_20_tir_1396

    oOoOoOoOoOoO

    وقتی دلت خسته شــد

    دیگر خنده معنایی ندارد … فـقـط می خندی تا دیگران

    غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد

    فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای

    وقتی دلت خسته شــد

    دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند

    وقتی دلت خسته شــد

    دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن  و رفتن

    oOoOoOoOoOoO

    Darush
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    عکس و مکث

    حق جهان


    khengoolestan_post_alin_20_tir_1396

    *@@*******@@*

    اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا
    اگر رزق تقسیم شده حرص چرا

    اگر دنیا فریبنده است اعتماد به ان چرا
    اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا

    اگر جهنم حق است. این همه ناحق کردن چرا
    اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا

    اگر قیامتی است خیانت به مردم چرا
    اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از ان چرا

    *@@*******@@*

    پس بیایید گناه را کنار بگذاریم و همیشه ودر همه حال به یاد خداوند باشیم

    iran love
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    خدا به نماز ما احتیاج ندارد


    حاﺝ ﺁﻗﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﻜﺮﺩ

    ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﯿﻢ

    ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﻩﻫﺎ، ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻢﻫﺎ، ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ

    ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑُﻬﺘﻤﺎﻥ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ، ﻣﺎ رﯾﺶﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﮐﺮﻧﺶ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ

    نوﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ

    ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ

    ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ

    ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ

    ﮔﻔتم : ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ

    پدﺭ ﮔﻔﺖ : ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ

    ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ

    ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ
    ﮔﻔﺘﻢ : ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ

    ﮔﻔﺖ : ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻦ. ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪﺍً ﻗﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﯽ

    دیدم ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔتم ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺪﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ

    ﺍﻣﺎ ﮔﻔتم

    “پدﺭ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ ”

    ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺳﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺯﯾﭗ ﺳﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ﺯﯾﺮِ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺳﻄﻞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺩﺳﺖِ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ
    ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺳﻄﻞ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ

    ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: “ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،” ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻦﮐﺎﺭﯼ کنید

    ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ

    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟

    ﮔﻔت : ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺁﺏ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﭽﮑﺪ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ

    ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﯾﮏ ﻛﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺖ

    ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ، ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
    ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﺪﺍﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ
    ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﻬﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ
    ﻧﺸﺴﺖ

    ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﺎﺯ
    ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ، ﻣﻦ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ
    ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﺁﻓﺮﯾﻦ

    ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ

    ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ

    ﯾﻜﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ

    ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ

    ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﻫﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ، ﭼﻪ ﻫﻤﺘﯽ، ﭼﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩﺍﯼ، ﭼﻪ ﺻﻼﺑﺘﯽ، ﺁﻓﺮﯾﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ
    ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ

    ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
    ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ

    ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
    ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ

    سؤال
    آيا خدا به عبادات ما نياز دارد كه فرمان داده نماز بخوانيم و رو به كعبه بايستيم؟

    پاسخ
    اگر همۀ مردم رو به خورشيد خانه بسازند چيزى به خورشيد اضافه نمى‌شود
    و اگر همه مردم پشت به خورشيد خانه بسازند ، چيزى از خورشيد كم نمى‌شود. خورشيد نيازى به مردم ندارد
    كه رو به او كنند

    اين مردم هستند كه براى دريافت نور و گرما بايد خانه‌هاى خود را رو به خورشيد بسازند
    خداوند به عباداتِ مردم نيازى ندارد كه فرمان داده نماز بخوانند
    اين مردم هستند كه با رو كردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‌شوند
    و رشد مى‌كنند

    قرآن مى‌فرمايد
    اگر همۀ مردم كافر شوند
    ذرّه‌اى در خداوند اثر ندارد
    زيرا او از همۀ انسان‌ها بى‌نياز است

    «اِن تكفروا انتم و مَن فى الارض جيمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حميد»

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستان های دینی

    بچه مثبت | قسمت چهارم


    به تیپ بژ رنگم نگاه کردمو و در آینه به خودم چشمک زدم

    هیچ آرایشی جز رژ گونه نکردم چون در این مدت پی برده بودم متین از این کارها خوشش نمیاید

    عباس آقا مرا تا در دانشگاهمان رساند و رفت . کیف پر از تنقلات و دوربینم را روی شانه ام جابه جا کردمو به سمت بچه ها راه افتادم متین مشغول توضیح موارد ایمنی بود

    نگاهش را بدون منظور روی تمام بچه ها میگرداند و خیلی جدی مشغول توضیح بود

    در کسری از ثانیه نگاهش به من افتاد و رشته کلام از دستش در رفت

    سریع نگاهش را از من گرفت و گفت

    خوب کسی سوالی نداره؟

    فرناز با عشوه فراوان گفت

    میشه شماره موبایلتونو بدید ممکنه لازم بشه

    متین پوفی کشید و شماره اش را که از قضا رند هم بود گفت و من فقط نگاهش کردم

    با گفتن بفرمایید سوار اتوبوسها بشید خودش جلوتر از همه راهی شد

    از پشت سر بر اندازش کردم قد بلند و چهارشونه….به احتمال نود و نه درصد ورزشکار بود

    هنوز در افکارم دست و پا میزدم که یکی محکم زد پس سرم

     آخ

    برگشتمو به بهروز که باز مثل کنه به نازنین چسبیده بود نگاه کردمو گفتم

    الهی دستت بشکنه که مخمو ناکار کردی

    مخ تو همین طوریشم داغون بود

    کل کل منو بهروز ادامه داشت تا بقیه بچه ها هم به ما رسیدند و همگی با هم سوار اتوبوس دوم شدیم

    شقایق با لحن کاملا جدی گفت

    ای بمیری ملی که بدون آرایشم انقدر نازی

    کورش با خنده گفت

    الان دقیقا ازش تعریف کردی یا فحشش دادی.؟

    هر دو . منو یلدا کنار هم نشستیم و شقایق و کورش هم جلویمان و بهروز و نازنین هم پشت سرمان

    با ورود متین به اتوبوس همه ساکت شدیمو نگاهش کردیم .لیستی را که در دستش بود بالا آورد و مشغول خواندن اسامی شد

    همه با متلک و مسخره بازی جواب حضور غیابش را دادند به اسم من که رسید بدون اینکه سرش را بلند کند نامم را خواند و منتظر پاسخم شد و اینطوری بود که من فهمیدم هنوز نتوانستم جایی در قلب بچه مثبتمان باز کنم که حتی او متوجه حضور من هم نشده دوباره نامم را خواند و اینبار با خودکار روی اسمم را خط کشید و من فهمیدم که هنوز خیلی کار باید روی او انجام دهم

    ی بمیری چرا نمیگی حاضرم ؟

     

    بدون اینکه جواب یلدا را بدهم با اخم به متین خیره شدم و در دل گفتم

    آدمت میکنم …حالا ببین

    نازنین که با بهروز قهر کرده بود کنار من و یلدا به زور خودش را جا داد که این کارش مصادف با له شدن رانهای پاهایمان بود
    بهروز با حرفهای لوسش سعی در رام کردن نازنین داشت غافل از اینکه هر لحظه به حالت تهوع منو یلدا اضافه میکرد و از همه بدتر ناز کردنهای نازنین بود که مرتب مثل دختر بچه ها میگفت دیگه دوست ندارم
    شقایقو کورش هم که سر هندزفیری موبایل کورش توی سرو مغز هم میزدند
    واقعا دیگه به نقطه انفجار رسیدم و بلند داد زدم ساکت.
    همه نگاهها به سمتم چرخید و از همه خنده دارتر نگاه یلدای بیچاره بود که همراه با آن چشمای ورقلمبیده اش دستش را همم روی قلبش گذاشته بود تند تند نفس میکشید
    از دیدن چهره اش خنده ام گرفت و گفتم

    چی شدی؟

    با حرص گفت

    زهر مار با اون صدای خرس مانندت همچین داد زدی تو تمبونم جیش کردم

    خوبه توهم

    بهروز گفت : ملی خدا وکیلی یه لحظه فکر کردی تو امریکن ایدل هستی و صداتو ول دادی

    نخیرم آقای نسبتا محترم ….به خاطر حرفای منت کشی شما و ادا و اصول بانوتون اینطوری شدم …….واقعا که تو غرور نداری؟؟ اصلا چرا یه چیزی بهش میگی که بعدش بخوای منت کشی کنی

    بهروز با لودگی گفت

    نازی کیف کردی ملی چی گفت …هان….نازی خانم …نازی جونم
    ناازنین ایشی گفت و منو یلدا پوفی کشیدیم
    باز شروع کردند بیا بریم ملی

    باشه یلدا جونم….آآآ..بهروز من چی گفتم مگه بهت که نازی باید کیف کنه؟

    همینکه من وقتی دارم ناز نازی و میکشم برم امریکن آیدل تا صدای جوونای مردم شکوفا بشه
    با کولم زدم تو سرش و گفتم

    خاک تو سرت ….حال به هم زن من که اگه جای نازی بودم عمرا با توی

    نازی با ناز گفت

    وا….ملی دلتم بخواد
    بهروز و نازنین نگاه عمیقی به هم کردند ونازنین باز کنارش برگشت

    خاک تو سرتون که قهر و آشتیتونم مثل آدم نیست

    خدا را شکر متین توی این اتوبوس نبود و گرنه هر چه ریسیده بودم پنبه شده بود……اوه حالا همچین میگم انگار طرف کشتهه مردمه…..خاک تو سرم که با خودمم درگیری دارم ..اه
    با پیاده شدنمان از اتوبوس نفس عمیقی کشیدم و هوای سرد را به ریه هایم فرستادم
    کورش باز به فرناز گیر داده بود و کنار هم راه میرفتند و فرناز بی دلیل یا با دلیل هر چند لحظه یکبار قهقهه های مسخره ای سرر میداد
    نازی و بهروز هم زودتر جیم زدند
    یلدا گفت:ملی حالا تصمیمت چیه؟

    در مورد؟

    چه میدونم همین شرط بندیو اینا

    نمیدونم

    شقایق با هیجان گفت

    من میدونم برو پشت سرشو و لیز بخور تا اون مجبور شه کمکت کنه بعدم نگاه بی قرارتو تو چشماش

    عق…….خاک تو سرت با این فکر کردنت تو یا فیلم هندی زیاد میبینی یا بازم گیر دادی به این رمانای حال به هم زن عاشقانه

    گمشو بی احساس من مطمئنم این راه جواب میده

    بی خیال گلم من حاضرم زیر کامیون برم و تو بغل این یارو نرم ….ضمنا نگاه بی قرار از کجام بیارم

    یلدا با خنده گفت : میخوای به جای تو شقایق بره …بچم استعداداش داره هرز میره

    خودتو مسخره کن

    باشه بابا بد اخلاق….جنبه شوخیم نداری
    همینطور که با شقایق کل کل میکردیم سوار تویوپ شدیم و با جیغ به پایین سر خوردیم
    پایین که رسیدیم از بس جیغ کشیده بودیم نفس نفس میزدیم
    -خاک تو گورت ملی باز که دماسنجت به کار افتاد

    دماسنج؟

    بینیم را فشار داد و گفت منظورم نوک بینیته عین دلقکا قرمز شده

    بینیه من الان از سرما سرخه .اما بینیه تو کلا همیشه عین دلقکا خنده داره

    مار زبونتو بزنه
    با خشم نگاهش کردم و از او رو برگرداندم
    من زیاد اهل قهر کردن نبودم اما تازگیها شقایق رفتار جالبی نداشت و این باعث میشد نتوانم مثل قبل از کنار شوخیهایمان باا هم بگذرم
    شقایق بلند طوری که من بشنوم گفت

    اه…..باز خانم قهر کرد دیگه واقعا خیلی بچه ننه بازی در میاره
    بی توجه به حرفهای او به یلدا به طرف بالا برگشتم
    از داخل اتوبوس چوب اسکیم را که پارسال مامان از سویس برایم آورده بود را برداشتم
    میدانستم که دوستانم هیچ کدام تبحر من در اسکی را ندارند ،برای همین تنها شروع کردم
    بچه های کلاس که یک گوشه جمع شده بودند با شنیدن صدای یوهوی من به سمتم برگشتند
    من هم به سمت آنها تغییر مسیر دادم با رسیدن به آنها هر کدام چیزی گفتند و من در مقابل تعریفهای آنها فقط تشکر کردم
    فرهاد میمون با آن صدای نکره اش گفت

    عالی بود ولی فکر نکنم به تو اسکی به پای متین برسید
    انقدر تعجب کردم که دهنم باز موند

    واقعا …چه جالب

    متین چشم غره ای به میمون رفت و گفت

    فرهاد اغراق میکنه

    مریم یکی از دخترای محجبه کلاس گفت

    آخ جون بچه ها مسابقه آقا متین و ملیسا جون دیدنیه
    و قبل از اینکه ما جواب بدهیم شروع به تشویق کردند جالبی کار این بود که اکثر دخترا متین را تشویق میکردند و همه پسرا جزز میمون هم منو
    رو به متین گفتم

    سوسکت میکنم

    بدون اینکه نگاهم کند پوزخند زد و گفت

    باشه من آمادم

    و کلاهش را پایین تر کشید
    لعنتی حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم ،طرف انقدر تو اسکی وارد باشه که من به گرد پاشم نرسم
    صبر کن ببینم مگه بچم به جز درس و خوندن کتابای مذهبی و اینا کار دیگه ای هم انجام میداده…………
    نه ….حتی اگه میمردمم نباید کم میاوردم
    صدای داد و تشویقهای بچه ها اونقدر دور شده بود که به زور به گوش میرسید پس وقت تمارز بود تو یه ایست ناگهانی با صورتت پخش زمین شدم
    و کولی بازی دراوردم که بیا و ببین

    آی خدا ……مردم ….وای دستم شکست وای خدا

    چی شدید؟

    چی شدم؟واقعا که ………….من داغون شدم اونوقت تو میپرسی چی شدم

    کنارم زانو زد و گفت

    دستتون طوری شد؟

    دست کی؟

    سرش را یک آن بالا آورد و نگاه سیاهش را حواله صورتم کرد
    اما سریع به حالت قبل برگشت گفت

    دستت…………دست

    آهان دست منو میگی آخه گفتی دستتون فکر کردم منو یکی دیگه و

    وسط چرت و پرتایی که میگفتم جفت پا پرید و گفت

     

    خیلی خوب….حالا اوضاعش چطوره

    آستینمو تا آرنج بالا زدمو گفتم

    درد داره

    نگاهش را از دست تا آرنج عریانم گرفت و گفت

    لا الله الا الله

    از جاش بلند شد
    با لحن طلبکاری گفتم

    کجا؟

    درحالی که نگاهش به طرف دیگری بود گفت

    برم کمک بیارم

    خوب کاری میکنی …برو

    با دور شدن متین از من زمینه بردم مهیا شد سریع چوبهایم را



    ツ نمایش کامل ツ

    رویا
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*

    خطرناک ترین بیماری قرن خیلی آرام بینمان نفوذ کرده
    تب نکرده ایم ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    از یه زمانی به بعد
    دیگه نه میتونی بغض کنی نه گریه
    دیگه به ...

    user_send_photo_psot

    خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه ...

    چایی همیشه دم بود
    روی سماور
    توی قوری
    در ...

    user_send_photo_psot

    *-*-*-*-*-*-*-*-*-*

    ‏بعضی وقتا خوبه بجای گوگل بعضی سوالا رو از پدر و مادر ...

    user_send_photo_psot

    حكمت 38
    ارزش ها و آداب معاشرت با مردم _اخلاقى، اجتماعي، تربيتى

    وَ قَالَ [عليه ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    از اینکه بعضیا نمیان سمتت ناراحت نشو ، ایراد از تو نیست
    مگس ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    ‏کاش همون لحظه که میاین تو زندگی آدم تا اخرش مثل همون لحظه اول باشین
    ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    محاله یه رابطه بعد از گذشت چند سال به تکرار و عادت نرسه و عشق همچنان ...

    user_send_photo_psot

    پدری داشت روزنامه میخوند پسرش گفت: بابا بیا بازی

    پدرکه حوصله بازی نداشت یک تیکه ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    در دو چشمِ تو
    نشستم به تماشایِ خودم
    که مگر حالِ مرا
    چشمِ ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    اولین باری که حس کردم دیگ زورم ب دنیا نمیرسه
    موهای فرفریه ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بعضی آدم‌ها، ناخواسته همیشه متهم‌اند
    همیشه ...

    user_send_photo_psot

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .