khengoolestan_axs

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

در خیالات خودم
در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه
از خیابانی که نیست

باز میخندی و میپرسی
که حالت بهتر است!؟
باز میخندم ، که خیلی
گرچه ، میدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت
می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری
بین دستانی که نیست!؟

وقت رفتن می شود
با بغض می گویم: نرو
پشت پایت اشک می ریزم
روی ایوانی که نیست

می روی و خانه
لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم
با یاد مهمانی که نیست

بعد تو
این کار هر روز من است
باور این که نباشی
کار آسانی که نیست