♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

همیشه تو تصوراتم مردِ با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم نگاه میکرد، عربده میزد و حکم مرگِ طرفو صادر میکرد
اگه یه تارِ موهامو مردی جز خودش میدید سرم داد میزد

بپوشون اون لامصبارو
اگه مانتوم یه ذره کوتاه بود دعوام میکرد و مثه پسر بچه ها باهام قهر میکرد
و خیلی چیزای دیگه
اینا غیرت هست، دلگرمی میده ، ذوق میدوء زیرِ پوست آدم، اما تو دراز مدت خسته ت میکنه
غیرت رو بد برامون تعریف کردن
غیرت فقط صدا کلفت کردن و عربده کشیدن نیست
غیرت فقط ” موهاتو بپوشون”، ” بلند نخند “، ” با فلانی حرف نزن “ نیست
غیرت، یعنی نذاری، سفیدیِ چشماش، رگه ی قرمز بیفته توشون
یعنی نذاری صداش از بغض و شونه هاش از غم بلرزه
غیرت یعنی، مراقب دلش باشی
مراقب روحش باشی
غیرت یعنی، فقط تو بتونی خنده بیاری رو لباش، حتی تو بدترین شرایط
غیرت یعنی، خنده‌ها و گریه‌ها و غرغر کردنا و ناز کردناش فقط واسه تو باشه
غیرت یعنی، بمونی به پاش و با موندنت ثابت کنی میخوای فقط مالِ تو باشه، نه با داد و دعوا
غیرت یعنی، زل بزنی تو چشماش و بگی

” غیرِ تو، هیچکس نمیتونه دلمو بلرزونه “

غیرت فقط تو وجودِ مردایی که یه عالمه ریش و سیبیل دارن نیست
من غیرت رو تو وجودِ پسر بچه ای دیدم که سعی داشت گریه ی دختر کوچولوی همسایه رو تبدیل به خنده کنه