آرامم آرام تر از نبض یک مرده
قدر زمان حال را بدان که گذشته هرگز بر نمیگردد و آینده شاید نیاید
تقصیر ادبیات فارسیه که بعد از من و تو ما نمی آید او می آید
زندگیمون شده منهای همه و جمع یکنفر که حواسش بهمون نیست
فاجعه یعنی لرزش دست یه دختر یه خاطر فشار عصبی
گآهے لَب هآے خَنـدآن بیشتَـر اَز چِشـم هاے گِریـآن دَرد میکِشـند :)🥀
دلم گرفتہ اما،سکوتـ میکنم بگذارحرف ها انقدر یکدیگر را بزنند تابمیرند!!
ستاره بخت ما
چراغ هواپیما بود
هر چه میخواهد دل تنگت بگو