♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

ته اتوبوس،آن صندلی اخر
کنار شیشه
بهترین جای دنیاست
برای آنکه مچاله شوی در
خودت
سرت را بچسبانی به شیشه
و زل بزنی به یک جای دور
و فکر کنی به چیزهایی که
دوست داری
و فکر کنی به خاطراتی که
آزارت میدهد
و گاهی چشمهایت خیس
شود از حضور پررنگ یک
خیال
و یادت برود مقصدت
کجاست
و دلت بخواهد که دنیا به
اندازه همین گوشه اتوبوس
کوچک شود…دنج و تنها
و آه بکشی از یادآوری
حماقت‌های عاشقانه‌ات
شیشه بخار بگیرد
و تو با انگشت بنویسی
“آینده”
و دلت بگیرد از تصورش
چشمهایت را ببندی
و تا آخرین ایستگاه در
خودت گریه کنی