خب دوستان خل و چلم سلام
دوباره میخوام به خواب تعریف کنم براتون که در مورد حسودی دوستم به من
خب خواب دیدم رفتم با دوستم میوه فروشی سیب زمینی بگیره بعد پسر همسایمون اونجا نشسته بود و به من خیره شده بود منم داشتم از خجالت آب میشدم
و نگاهش میکردم و لبخند میزدم وقتی خرید داشتیم برمیگشتیم خونه و پسر همسایمون دنبال سر ما میومد و از یه جایی راهشو کج کرد و رفت بعد رو کردم به دوستم گفتم : خیلی بچه باحالیه ازش خوشم میاد
دوستم از روی حسودی برای اینکه حرص منو در بیاره گفت: اَق این ؟خاک تو سرت بااین سلیقت
من: چرا؟
دوستم: اینا شبا تو جوب میخوابند ، غذا از تو سطل آشغالی پیدا میکنند میخورم و
….
منم که باور کرده بودم ناراحت رفتم دم در خونشون یهو دیدم معلم فارسیمون اونجاست
برگشتم و رفتم خونمون و تا دلم خواست گریه کردم و دوستم رو فحش دادم
خب اینم از این
امیدوارم دوست داشته باشین
بای
6 سال پیش
6 سال پیش
6 سال پیش
6 سال پیش
هر چه میخواهد دل تنگت بگو