چن روز پیش توی تلویزیون میشنیدم
یکی داشت تعریف میکرد که یه شخصی تو پاریس ، نوزادشو میذاره پیش سگی که تربیت کرده و خودش میره جایی
کارش یکم طول میکشه
وقتی برمیگرده میبینه دهن سگش پر از خون شده و دمه در واستاده
میفهمه که سگش بچشو خورده
همونجا تفنگ کلتش رو در میاره و سگه رو در جا میکشه
وقتی داخل خونه میشه میدونید با چی روبه رو میشه؟
میبینه یه گرگ خونی روی زمین افتاده
بچشم روی طاقچه خوابیده بوده
( سگه وقتی میبینه گرگ میاد توخونه ؛ بچه رو میبره روی طاقچه و خودش گرگه رو میکشه و اونوقت خوشحال از اینکه از بچه ی صاحبش مراقبت کرده ، به رسم ادب میره استقبال صاحبش که بهش محبت کنه )
هه
وقتی خودمو میذارم جایه صاحبش ، تموم تنم میلرزه
اینکه کشتمش یه طرف ؛ این که اومده بوده استقبالم که ازش تشکر کنم یه طرف ؛ اینم که بچمو از خطر مرگ نجات داده و مدیونشم از یه طرف
خیلی بد بود
امید وارم هیچکدوممون اینقدر زود قضاوت نکنیم ؛ که یه وقتایی یه کارایی میکنیم که بعد تا آخره عمرمون پشیمون میشیمو هیچ فایده ایم نداره
6 سال پیش
شبنمو عنوانش طولانی بود ایطوریش کردم
6 سال پیش
شبنمو عنوانش طولانی بود ایطوریش کردم
همش یچیشو عوض میکنین دیگ
5 سال پیش
5 سال پیش
خوابی
5 سال پیش
ای وای 😔😔😔
هر چه میخواهد دل تنگت بگو