خوشگلع ننم هسدم و هماکنون میخام یکی از نمونههای محبت ننم نسبت ب خودمو براتون بگم
😎
دیروز ننم رو مبل نشسته بود منم دراز کشیده بودم سرمو گذاشته بودم روپاش
😚
همینجوری مصلن داشت بهم محبت میکرد و میگف بچه بودی خیلی ملوس بودی… ی سال و نیمه بودی کامل حرف میزدی مخمونو میخوردی و
گفتم ینی الان زمختم؟!؟
گف ارع
🙇
[من کششششته مردههههه محبتتم مادر✋]
یهو چشمش افتاد ب زنجیری ک گردنم بود و با یع اضطراب و استرس و کوفت و زهر مار ناگهانییی گفت: ی زنجیر طلا داشتیم از این بلند تر بود…نیس! برم ببینم کجاس؟!؟
😖
همون لحظه پاشد و پاشدنش مصادف شد با افتادن سر من
😓
با همین قیافه سرم افتاد
(😐)
اوشونم خاسن دگ زیاد ناراحت نشم، همونجور ک میرف ب سوی جستجوی زنجیر گف: ناراحت نشیاااا الان میام
😀
[ینییییی خراااابتم ننه☺]
منم خیلی بهم بر خوردع بود انگار زندگانی برام پوچ وبی معناشدع بود و … با همون قیافه خودمو ع رو مبل انداختم پایین
😐
حالا فک نکنید مبله ده بیس متر ارتفاعش بوداااا سی چل سانت ارتفاع داشت ک اول ی دستمو تکیه گاه قرار دادم ک آسیب نبینم، سپس خودمو انداختم پایین
☺
همونجور ک این شکلی
(😐)
ب سقف زل زدع بودم، یدفه مادر گرام با خوشالی وصف نشدنیی گف
هست فاطمه!!! نارحت نباش
😆
منم سعی کردم محل حادثه رو با لبخند ملیحی به سوی افق ترک کنم
😐
7 سال پیش
باز خوبه ننه ی تو میگه ناراحت نشیااااا
من که کلا مث خیار میمونم تو خونه
7 سال پیش
خخخخخخ
منم تامیام خودمولوس کنم
ضایمون میکنند
والا
7 سال پیش
باز خوبه ننه ی تو میگه ناراحت نشیااااا
من که کلا مث خیار میمونم تو خونه
اونو گفت و خودش هارهار خندید
ماعم دس کمی ع خیار نداریم
7 سال پیش
خوشبحالت من بدبخت از بوشته بون افتادم ننم دلشو گرفته هرهر میخنده
یا دادش کوچیکم با سنگ زد رو پام مردم از گریه بعد قربون صدقه دادشم میره هی اصلا من کشته مرده محبت ننم
7 سال پیش
خوشبحالت من بدبخت از بوشته بون افتادم ننم دلشو گرفته هرهر میخنده
یا دادش کوچیکم با سنگ زد رو پام مردم از گریه بعد قربون صدقه دادشم میره هی اصلا من کشته مرده محبت ننم
منم انقدررررحرصم میگیره پدرومادرم طرف
دادشمند
ولی چه میشه کررررد
البته منم ناراحت میشما
اخه یخوووورده
شایدم بیشترازیخوووورده
دلنازکم
7 سال پیش
عاقا اوضاع منم همین طوره!یه اجی داداش کوچیک تر دارم لطف و محبت مامانم فقط شامل حال اونا میشه.بعضی وقتا حس سر راهی بودن بم دس میده.
7 سال پیش
بیخیال فرنیک
خودمونومیزنیم به اون را
راحت تریم
7 سال پیش
اره دیه.ولی من تصمیممو گرفتم از اون هفته می رم دنبال مامان بابا واقعیم!خخخخ;-)
7 سال پیش
خخخ
7 سال پیش
ی مشت چغندر در خانواده جم شدیم دور هم تشکیل خنگولستان دادیم
7 سال پیش
تو خانواده واقعنم نقش چقندر داریم.
7 سال پیش
ولی عوضش بابام نمیزاره ناراحت باشم تو خانواده حرف حرف منه
7 سال پیش
تو خانواده واقعنم نقش چقندر داریم.
من همه جا نقش جغندررودارم
7 سال پیش
من همه جا نقش جغندررودارم
اختیار دارین.اینجا سرور مایین
7 سال پیش
اختیار دارین.اینجا سرور مایین
نع فرنیک من سازننده نیستم
شیخ سازننده ی برنامس
درواقع من شاگردشم
ایشالا منم مثل شیخ بعد ها
برنامه میسازم
7 سال پیش
نع فرنیک من سازننده نیستم
شیخ سازننده ی برنامس
درواقع من شاگردشم
ایشالا منم مثل شیخ بعد ها
برنامه میسازم
کاری به اینش ندارم.کلا عزیزی
7 سال پیش
کاری به اینش ندارم.کلا عزیزی
مرسی عزیزم
7 سال پیش
من ننم خیلی باحاله
چاقو گردولیه
بزا دو سه تا از خاطره ریزام رو بگم
من این ننم عادتشه وقتی ناهار میخوره تلپی ولو میشه رو زمین
بعضی وختا که حده دوست داشتنش میره بالا
میام سر به سرش میزارم
بیشتر اوقات تا میام سر به سرش بزارم آبجی کوچیکمم میاد
من رفتم بقلش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم روی بازو های گردولیش
بعد شروع کردم اذیتش کردن و ماچش کردن
آبجیمم اومد بقلمون دراز کشید
بعد ننم گفت پاشید برید گمشید دستم خواب رفت
دستشو از زیر سرمون کشید
بعد منم دیگه شروع کردم به خر بازی
با هیکل مثه فیلم شروع کردم روی دوتاشون کله ملق زدن
کله ملق میزدم رو شکم و کمر آبجیمو ننم
خععععلی حال میده
بعدم با یه نیشگون یا پنجول از ننم تموم احساساتم بر طرف شد
***
یا یبار دیگه داشت قند خورد میکرد
رفتم سر به سرش بزارم
یکمی انگشتمو حول دادم تو کلیه هاش
پرید بالا
با قیچی قندی میخواست یه تیکه از بدنمو بِکنه
کلن وقتی سر به سرش میزاری محبت زیادی نمیزاره به چیز دیگه فکر کنه
باز شانس میارم که سریع دور میشم
7 سال پیش
من ک ب خاطر زبون درازم خیلی تا لب مرز کتک پیش رفتم متسفانه
7 سال پیش
ی بارم ب ننم گفتم: رفیقهههه بی کلک
نمیدونم چرا انقد فوشم داد
ولی من خیلی با احساس بش گفتما
7 سال پیش
من ک ب خاطر زبون درازم خیلی تا لب مرز کتک پیش رفتم متسفانه
منم همینجووور
7 سال پیش
Manam hamin tor
هر چه میخواهد دل تنگت بگو