○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

من آدم خیلی خوش شانسیم و این موضوع هم کاملا ثابت شدس
«مث بقیه موضوع ها😞😅»

(صبح ساعت هفت..‌سرکار)

ـ سلااااممم مهناز
😄😄😄

ـ سلام و کوفت دو روزه کدوم قبرسونیی که جواب تلفنم نمیدی مرده شور برده
😠😡

ـ ایش.. حالا نگران شدی خیر سرت
😐

ـ آره نگران شدم…نگران خودم که از بس جور پرونده های خانوم و کشیدم شبم خواب پرونده میبینم
😡

*من که میدونم نگران من شدی😆*

ـ هیچ وقت ابراز احساسات بلد نبودی
😞
وگرنه الان شوهر داشتی مث من
😍

ـ برو بابا معلوم نیس کدوم بی شرفی ایقد محکم زده پس کله طرف که خوشی زده زیر دلش اومده تو رو گرفته
😒
البته مطمئنم تو خودت و قالب کردی به اون فلک زده بخت برگشته
😐

من 😐

ـ حالا دو تا پرونده مرتب کردیااااا….کل سیستم مزدوج شدنمو ببر زیر سوال
😐😐

ـ بسه کم دری وری بباف به هم … قربونت هر چی پرونده مرتب کردم بسه …. بیا زود تر کارات و بکن
😝😝😝

با غیض رفتم صندلی و کشیدم بیرون که روش بشینم که انگاری زیادی وحشی بازی در آوردم چون چسبید به زمین و

ـ عااااااااخ
😲

با دیدن رئیس شرکت تو اون وضعیت نمیدونستم بخندم یا گریه کنم…..داشتم کبود میشدم ….. هی صحنه ای که صندلی افتاده بود رو پاش و نزدیک بود چشاش بزنه بیرون برام تکرار میشد و کبود تر میشدم

نه. نه. الان وقتش نیس. الان اگه بخندی کار و بار و زندگی هودودو. به بدبختیای کیمیا *مهراوه‌شریفی نیا* فک کن. به بیچارگیای ستایش*نرگس محمدی* فک کن. به در به دریای مارال «آنام» فک کن
😓

هر چی زور زدم دیدم نع اشکم در نمیاد دیگه نزدیک بود باد های جمع شده تو سیستم گوارشیم و به صورت طوفان عظیم و معطر و مدهوش کننده بدم بیرون که دیگه بیخیال شدم
😑😅😅😅

ـ آقای رئیس…حالتون خوبه
😓😓😓

ـ عیییمممم
«ناله مضحک✋»

وای..مامان وای…‌چرا صدای فیل سرطانی میده…..نکنه پاش شکسته باشه…وااااااایــــــــــی

مهناز: آقای رئیس….رئیس ….حالتون خوبه
😯

رئیس: عیمم…بعله…چیزی نیست
😖😖

مهناز: ☺☺

من که دیگه با دمم گردو میشکستم……..خودمونیم…ولی سگ جونه ها
😆
اگه سگم جای این بود الان کما بود
😅😅

به زور و زحمت و بدبختی پا شد و با یه لبخند کج و کوله که سعی میکرد پیروز مندانه باشه ولی بیشتر ذلیل‌مندانه بود رفت اتاقش منم با زدن یه لبخند به پهنای خاور میانه رو به مهناز مشغول کارم شدم……..3ساعت بعد……..کار پرونده ها تموم شد و رفت اتاق رئیس تا تحویلشون بدم

در زدم و با کسب اجازه از جناب ذلیل مند وارد شدم… بدبخت رنگش زرد و آبی شده بود….بازم صحنه پرتاب به یاد ماندنی صندلی و نعره فیل سرطانی مانند رئیس و لبخند ذلیلی مندانه آخرش چار نعل جلوم یورتمه رفت و کبود شدم
😹

تمام لبمو کشیدم تو دهنم که خندم و ول ندم وسط و اینکه طوفان معطر موجود در معدم به بیرون راه نیافت یکی از شگفتی های خلقت بود…یادم باشه امسال ماه رمضون برم ماه عسل و مردم و در جریان این معجزه عظیم الهی قرار بدم
😋😋😋😋

خلاصه با یه زور و زحمتی رفتم و پرونده ها رو گذاشتم رو میزش
😥😥😥

دیدم رئیس داره با یه لبخندی نگای لبام میکنههههه
😍

من که دیگه هیچی سرخ شده بودم عرق سرد و اینا دیگه

ـ رئیس.. پرونده ها
😅😅

بالاخره نگاشو از لبام گرفت و با لبخند بیش از حد گشادی زل زد تو چشمام

ایش مردک جلف…وقتی مجرد بودم جواب سلام منم به زور میداد حالا که از قفس پریدم یادش اومد مرغی هم بوده…وجور داشته….تو قفس بوده
😢
چشمام داشتن اشکی میشدن که یادم اومد عه این که زن و بچه داره…عه. عه. عه. مرتیکه هیز …با یه لحن مرموزی یه کم بلند گفتم

ـ راستی خـــــانـــــوم بـــــچـــه هـــاااا چـــطــورن
😎😈😈

ـ خوبن….سلام دارن خدمتتون
😃😃😃

و اشاره کرد به مبل کنار میز و منم با غیض ملایمی نشستم چون دفعه قبلی از غیض با دوز بالا سودی نکردم
😑😑

خلاصه نشستم و پامم انداختم رو پام و هی با همون غیض ملایم نگای در و دیوارای اتاقش میکردم….هیچ چیز خاصی تو اتاقش نبود….ایشش به جای چشم داشتن به زن مردم ، برو حداقل چن تا تابلو بخر نصب کن تو اتاقت آدم دلش میگیره
😒😬
من که اصن محلش نمیزاشتم اونم هی پرونده ها‌ رو بررسی میکرد چن دیقه ای یه بارم سرشو بلند‌ میکرد یه نگا به من یه نگا به لبم میکرد….اگر تا پنج دقیقه دیگه بررسی پرونده ها رو تموم نکنه همینجا خفش میکنم مرتیکه هیزو….معلوم نیس چن تا زیر صیغه ای داره … منم زیر سر کرده
😡😡😡
یه باری خندش گرفت به زور خندش و جمع کرد

ـ یه دیقه تشریف میارید
😃😃😃

الان برم خفش کنم آیا
😐
ـ بعله
😐

پاشدم و آروم آروم رفتم سمت میزش که یه برگه از بین پزونده ها کشید بیرون

ـ هنرتون قابل تحسینه
😁😆😆

میخ رو برگه موندم .. یا خود خدا …. ایـ…….این که..‌‌. وای وای وای وای وای . وای خدااااا … وای … اون شبی که آنتن تلویزیون خراب بود تا شبکه پنج بیشتر وصل نبود بعد من شبکه چار نگاه میکردم برنامه همون مرد مو فرفری نقاشه نشون میداد منم جو گیر شدم اومدم نقاشی خودمون و کشیدم ‌… خودم و یه آدمک و جناب همسرو خر
😑😄😄😄

کنارشم نوشتم من و عشقم :/

ولی من مطمئنم اونو رو پرونده های مهناز کشیدم
😓😓😓😓😓😓😓

∆∆∆
(◍•ᴗ•◍)
|
/|
|
/
🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎

منم یه بیکارم مث تو که داری این و میخونی
دیگه باید درک کنی چی میگم😩😩😩

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○