○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

ـ خب حالا خودتو کشتی، من مزاحم شدم خوبه؟

ـ 😆😆😆

ـ چته ؟ خوو حوصله ام سر رفته بود
😔😔

ـ هیچی . می خوای بریم بیرون؟

ـ آره
😄😄😄

ـ خب آماده شو بریم

واییییییییی ههههههههههه حتمی می خواد سوپرایزم کنه
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
سریع آماده شدم
(یه مانتو زرشکی. یه جین سورمه ای و کتونی مشکی…اااااا شالو یادم رفت بگم شالم یه شال زرشکی)

خوب اگه الان لباسش به طور اتفاقی بامن ست شده باشه یعنی دوسم داره .باهمین افکار فضاییم از اتاق زدم بیرون و رفتم دسشویی بعد از تقریبا سه چار دیقه اومدم بیرون .رفتم تو سالن دیدم رو مبل نشسته

ـ بریم؟ جناب همسر

ـ بریم
و در همین حین چشمم به لباسش افتاد
(یه تیشرت توسی با شلوار مشکی و کفش اسپرت توسی
😐😐😐)

یعنی حتی یه وجه اشتراک هم قابل مشاهده نبود .پس ای رمانا چه…می خورن؟
😠😠😠

بیخیال، اصن بهش فک نمی کنم .ارزش فک کردن نداره .آروم .آروم .آره. همینه
😤😤😤😤
از خونه بیرون زدیم و سوار ماشین شدیم .ماشین روشن شد و حرکت کردیم

ـ کجامیری؟

ـ کجا بریم؟

ـ از من می پرسی؟همه ی مردم ایجوری زناشونو می برن بیرون؟خیلی بیشوری به خدا

ـ چته تو امروز؟می خوای بریم یه واکسن هاری بزن

ـ 😠
ـ جهت محکم کاری گفتم
😅

برگشتم طرف پنجره و اصن محلش ندادم. ایش پسره ی بیشور

ـ حالا نگفتی. چته امروز؟

بانیش باز : واسه چی می پرسی؟
😆😆

ـ هیچی همین جوری. نه که امروز روزم با صدای نکرت شروع شد،گفتم حداقل دلیل قار قارتو بدونم. ضرر که نداره.
با ناباوری نگاش کردم

ـ هااااا…..همین؟ واقعا که. بدبخت شوهرت

ـ شوهرم؟
😞

ـ نه نه . یعنی .پوففففففف .اصن ولش کن
(این جمله ای بود که در جمع تُرشیا *دوستام *می گفتم)

ـ امروز اصن حالت خوش نیستا .معلوم نیس چته .گرچه هر روز همین طوری .ولی امروز پیشرفته تری،چه خبره؟

ـ نمی دونی چه خبره؟
😞

ـ نه از کجا باید بدونم؟
😞

ـ نمی دونی؟
😲

ـ راستی کجا بریم؟
😊
ـ اونجا هوا چطوره؟

ـ اونجا؟کجا؟

ـ کوچه علی چپو می گم
😏
ـ اینجا یه بستنی بندی سراغ دارم

ـ نه انگار هوای اونجا بد بهت ساخته
😒😒😒

ـ بسنی چه جوری برات بگیرم؟
😸

ـ هر جور برا خودت گرفتی
😐😐

از ماشین پیاده شد و رفت خیر سرش بستنی بگیره .بعد از ۱۰ بر گشت .یکی از بسنی قیفیارو گرفت طرفم . ازش گرفتم ومشغول خوردن شدم…یه کمیش مونده بود که

ـ راستی من امشب شیفتم. خونه نمیام

چنان برگشتم طرفش که از بین رفتن ۳تا از مهره های گردنمو حس کردم
😲😲😲
بیچاره کپ کرد

ـ امممم خب چیزه. یعنی. خیلی سعی کردم لغوش کنم ….. ولی … آه نشد. تو که اصن برات مهم نبود . چی شد یهو . ادای کفتر عاشقارو در آوردی. صُب .صب. صب زود میام
😓
اصن چرا من دارم به تو جواب پس می دم
😞

ـ …

ـ سکوت علامت رضا

چشام آتیشی شد .نه برای اینکه شیفته. نه برای اینکه شب تنهام. نه برای اینکه خواست بابسنی خرم کنه .نه .برای خودم عصبی ام که از صب تا حالا چقد سعی کردم به یه گوسفند تولدمو حالی کنم . برای منی که انقد احمقم
😢😢😢

ـ ااااا…. ما وقتی این حالتا پیش میاد میگیم سکوت علامت رضاس دیگه نمی دونم شما تو دهاتتون بهش چی می گین

تو این اوضام تیکه پراکنی می کنه. اصن می خوام انقد شیفت وایسی تا مو هاتم مث دندونات سفید شن. بعد بیام دیدنیت .برات رنگ مو و شامپو پشم گوسفند صحت بیارم
(چیه خو صحت به هر چی رسه باهاش شامپو می سازه)
کادویه تو به چه درد من می خوره .پسره ی بووووووووق
*جناب محترم منحرف .اشتباه نکن .روشن فکر. اون بوو…ق بالا صدای بوقیه که جناب همسر زد*
«تو به کی رفتی انقد روشن فکری کبِد.»

با بوقی که زدجایه سرم رو سقف ماشین موند و بستنیم ریخت رو مانتوم
😭😭😭😭

ـ زهر مار . مگه مرض داری؟ اوه این چه سوالیه معلومه که مرض داری .اصلا اگ

ـ بسه بابا چه خبرته. خودت عین معلولا بستنی تو گرفتی. حالا هم بیا برو یه چیزی بخر

وای وای خدا یا میخواد بازبون بی زبونی بهم کادو بده. حتما غرورش نمی زاره مستقیم بهم بگه. من از اولش اشتباه قضاوت کردم
😄😄😄😄

برگشتم ایجوری
☜😍😍
نگاش کردم .که گفت

ـ حتما باید بهت رشوه بدم که به شیفت بودنم گیر ندی. هیییی روزگار
😔😔😔

یعنی تخریب کرد
😩😩😩

ـ حالا من با این لباسم برم پاساژ؟😞نه نه اصلا نمی رم

ـ جووووووون ایول. پس حرکت کنم دیگه
😆😆😆

ـ نه خیرم خودت برو برام یه چیزی بخر

ـ من نمیرم یاخودت برو یا اصلا نمی خواد بری. انتخاب با خودته
😎

ـ نه خیرَرَرَرَرَرَم. خودت می ری یه چیزی می خری میاری وگرنه خودم میام بیمارستان ور دلت میشینم تا یه عمر سوژه دوستات بشی. انتخاب با خودته آقای دکتر

ـ حالا اینا رو ولش کن چی دوست داری برات بخرم؟
😃

ـ هر چی فرقی نداره
😋😋😋
ارواح عمم
😋😋😋

یه لبخند به پهنایه خاور میانه زد و از ماشین پیاده شد
(خب از اینجا به بعد من خودم یعنی همون اسکلی که می شینه این چرت و پرتارو می نویسه براتون توضیح میدم. اهم اهم . مستقیم میرم سر اصل مطلب
جناب همسر از ماشین پیاده می شه و وارد پاساژ میشه . میره سمت یه مغازه خوراکی چون از سلیقه ویه جور بهتر بگم از رگ خریَت همسر فداکارش باخبره
که یهو یکی بهش پیام میده. اولش فک می کنه از بیمارستانه پس فوری گوشیشو بیرون میاره و میبینه از طرف مخاطب خاصه شه
*همراه اول*
و نوشته: مشترک گرامی:تولدتان مبارک .همراه اول،همراه لحظه های خوش شما

اول اعتنایی نمیکنه ولی وقتی یاد رفتار عجیب ولی طبیعی همسر فداکارش میوفته و متوجه می شه که سیم کارت همسر فداکارش به اسم خودشه‌، به این موضوع پی میبره که گاو خوش استیلش پنج تا گوساله زاییدههههههه
و کلی خدا رو شکر میکنه که هیچ کس تنها نیست
*همراه اول*☻
از طلا فروشی یه انگشتر
💍

و برف شادیو و یه کیک کوچولو شکلاتی میخره و می زاره صندوق عقب و سریع سوار ماشین می شه . خب من دیگه حرفی ندارم بقیشو همون خانوم به اصطلاح نقش اصلی براتون توضیح میده )

سریع سوار ماشین شد و اسب بازی در آورد یکی نیس بهش بگه این اِل نود ه مازاراتی نیس که اینجوری می رونیش

ـ یا ابوالفضل، چته؟
😨😨😨

ـ از بیمارسان زنگ زدن
😯😯😯

بیمارستان. بیمارستان. اه همه چیزش بیمارستانه
😝😝😝

با یه لحن بی حالی گفتم: حالا کجا می ری؟
ـ می رم خونه

ـ اگه خیلی عجله داری نمی خواد منو برسونی خودم می رم

ـ نه بابا باید برم از خونه وسائلمو بردارم وگرنه تو که خودت می تونی بری
😾😾😾

همین الان دارم از افق برمی گردم. رام ندادن . می خوام برم عمود شاید فرجی شد
😔😔😔😔

جلو ی خونه پارک کرد و رفت طرف صندوق عقب و سریع رفت بالا

(خونه مون طبقه ۳)
منم که تازه خبر غرق شدن ۱+۵کشتیمو بهم داده بودن با متانت و خانومی آروم آروم رفتم بالاو همین که وارد خونه شدم

ـ جــــــیـــــــــــــــــــــــــــــغ
😨😨😨😱😱😱

ـ تولـــــــدت مــبـــــااااااااااااااررررررررررررکـــــــــــ
فک کردی من یادم میره
(خخخخخ😅😅😅)

ایـــوووووووووووووولــــــــــــــــــــــــل
کلی خوشال شدم. پس از اولشم میدونست
😋😋😋
پس بیمارستان و همش الکی بوده. خخخخخ من چقد اسکلم که  نفهمیدمممم
😄😄😄
نیشم عینهو اسب آبی باز شد
😆😆😆

ـ مــــــــرررررررررررررســـــــــــــی
😄

ـ قابل شما رو نداره
😎😎😎
حالا بیا بشین که کیک و کادو مونده هنوز
😉😉😉

حالا من
🐴🐴🐴

اون
🐮🐮🐮

نشستم روی کاناپه که با کیک و بشقاب و چاقوتو دستش اومد

ـ اینم کیک
🎂

یه تیکه کیک تو بشقاب گذاشت و گرفت طرفم
تشکر کردم ازش گرفتم
شروع کردم به خوردن. البته اینم بگم که اصلا دوست نداشتمااااا. خیلی بد مزه بود آخه من موز تو کیکو اصلا دوس ندارم ولی خدا رو شکر انگار کمه
همینجوری داشتم میخوردم که یه چیز نرم رفت زیر دندونم. اَاَاَاَیـــــــــــــــــی
🍌🍌🍌🍌🍌🍌🍌🍌🍌🍌مـــــــــــــــــــــــوووووووووززززززززززززززززززززززز
😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵
سریع وارد دست شویی شدموگلاب به رخسارتون
😝😝

از دست شویی بیرون اومدم که پرسید

ـ چت شد یهو
😞😞😞

ـ تو نمی دونستی من موز دوس ندارم
😩😩😩

ـ نه
😞
مگه دوس نداری؟
😕

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

… ادامه دارد