@~@~@~@~@~@

دوباره من و ی خاطره باحال از فرنگیس
پارسال ی روز ک فک کنم چهار شنب بود گفتن اردو حیاطی داریم
خوب اخ جون همه دور هم
احمد بز گف ک پول بدین براتون فلافل دونون بگیرم
خدایی فلافله بد نبود ولی دو تا نونش زیاد بود ینی اگ نوشابه نمیخوردی واقعا میموند تو گلوت و ازرائیل رو میدیدی

همین طور ک چیز میخوردیم خوب اون گلیم ک زیرمون بود کثیف میشد این فرنگیسم مث اینا ک تیک عصبی دارن هی میگف بلند شین زیر باکسناتون رو جمع کنین بعد بشینین

مام محل نمیدادیم خودش پا میشد درس میکرد وما دو باره عین خر میریختیم

اون بوکه ای ک توش نوشابه بود رو برداشتم اب کردم اومدم پشت سرش بش گفتم فری و بعد اب رو ریختم روش خیس شد پلاستیک برداشتم و اب کردم اونم دنبالم بعد تو کلاسا ریاضی بود از اینک دعوامون نکن پلاستیک رو برگردوندم روش و در رفتم وختی اومد پیشم دیدم زیر چشمش قرمزه گفتم چیشد گف جناب بز کوهی ک شما باشی مشت کوبیدی تو چشمم

منم عین پاچه خوارا ببخشید از لب و لوچم نمیرفت

تقریبا نزدیک عید و اینا بود یکم چمن در اومده بود تو حیات پشتی این فرنگیس و احمد لم داده بودن و داشتن میچریدن ک من اومدم پیششون ی خر دیگ بهشون اضافه شد

بعد نمیدونم چمون شد یهو جن زده شدیم نمیدونم چیشد فک کنم اتفاق ماوراالطبیعه بود
یهو عین بز به جون هم افتادیم از همه جامون به هم علف فرو میکردیم کلا بلند ک شدیم از همه جامون چمن میریخت حتی تو دماغمون

تازه یکودومشون سرما خورده بود و وقتی از تو دماغش اومد بیرون هممون دسشویی لازم شدیم، بعدم عین بز رفتیم سر کلاسامون

عاقا اینا همش واقعی نیس یکمی شو خودم اضافه کردم

@~@~@~@~@~@