user_send_photo_psot

oOoOoOoOoOoO

امروز تولدمه
در اتاقم تنها نشسته ام
اشک هایم از گونه هایم سرازیر شده
و با خودم فکر میکنم
فکر میکنم

چرا روزهای تولدم بیشتر از هر روز دیگری گریه میکنم ؟
این روزهای تولد چه دارد مگر ؟
بعد مینشینم و تمام راه هایی که می شود وجود داشته باشد
تا امروز غمگین نباشم مینویسم

یک دوست یک هدیه گران قیمت به من بدهد ؟
دور و بر اتاقم پر از هدیه های گران مزخرفی است
که دوست و آشنایان به من داده اند
هدیه های بی مصرفی که بیشتر برای ارضای نیازشان به محبت کردن
به من داده اند
و هرگز نفهمیده اند که سلیقه من چیست
و چه دوست دارم
مادر و پدرم مرا در آغوش بگیرند و بگویند با آمدن تو چراغ خانه ما روشن شد ؟
این هم خوشحالم نمی کند
پدر و مادری که تصمیم گرفتن برای روشن شدن چراغ زندگیشان
موجود مفلوک و بدبختی مثل من را به دنیا بیاورند
و راستی این عمل چقدر خودخواهانه میتواند باشد
امروز یکنفر در خانه را بزند و بگوید من شانس هستم ؟
بیا که میخواهم تو را به تمام آرزوهای محال خودت برسانم ؟
چه فکر پوچ و بیهوده ای
چه تخیل خامی

آخر بعد از این روزهای سیاه کدام شانس در روز تولدم ممکن است بیاید ؟
نه هیچ کدام از این ها مرا خوشحال نمی کند
غم را روز تولد خلق می کند
وقتی در اعماق وجودت هیچ مبارکی را احساس نمی کنی

و من سالهاست در روز تولدم غمگینم
(:

oOoOoOoOoOoO

تولدم مبارک