خواب خیلی چیز مسخره ایست
چشمانت را میبندی و برای چند ساعت میمیری
مگر چقدر قرار است زنده باشیم که یک سوم اش هم در حالت مرگ بگذرد؟!؟
مثلن من امشب دلم میخواهد کتاب بخوانم
فیلم ببینم
موسیقی گوش کنم
اما همینکه میخواهم تمرکز کنم دهانم قد دهان یک تمساح باز میشود و پلک هایم در نشئه ترین حالتِ ممکن روی هم می افتند
تاریکی زشتی های شهر را پوشانده
حالا وقت قدم زدن است
نه مُردن
“در ادامه ی حرف هایم با دیوار”
علی سلطانی
هر چه میخواهد دل تنگت بگو