user_send_photo_psot

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

ديدى ميرى در يخچال رو باز ميكنى، دنبال يه خوراكى خاصِ از قبل دلت كشيده ميگردى؛ يخچال هم پُره؛ اون خوراكى هم جلو چشم هات هستن ولى نميبينش. چون دقت ندارى

تو دنياى من، “تو” همون آدمى بودى كه دلم انتخابت كرده بود. از قبل، دلم تورو كشيده بود؛ ميل به داشتنِ عشقِ تو داشت. من هم ميخواستم تنها تكيه گاه زندگيت باشم. محكمتر از يك كوه

ولى تو دنياى تو، آدم هاى ديگه اى بودن… من دقيقاً جلو چشم هات بودم. خودم رو با هر شرايطِ تو، وفق ميدادم كه منو ببينى امّا همه به چشم هات ميومدن جز من

مثل همون خوراكيه كه جلو چشم هات هستش ولى با نگاهِ بى دقتت و بى توجهيت، اون رو نميبنى. دقت نداشتى به منى كه دنيام شده بود “تو”. به منى كه همه جوره دوستت داشتم ولى يكطرفه بود

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

طاها رحیمیان