@~@~@~@~@~@

فرق عروسي رفتن دخترها و عروسي رفتن پسرها، البته در مورد همه صادق نيست ولي جالبه بدونيد

عروسي رفتن دخترها

دو، سه هفته قبل از عروسي، دغدغه ي خاطرش اينه که : من چي بپوشم؟!؟
*Aya*

توي اين مدت هر روز يا دو روز يه بار ” پرو” لباس داره
اون دامن رو با اين تاپ ست مي کنه، يا اون شلوار رو با اون شال
ممکنه به نتايجي برسه يا نرسه! آخر سر هم مي ره لباس مي خره
*kado*

بعد از اينکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد… حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرايش صورتش و تعيين مي کنه… اگر هم توي اين مدت قبل از مهموني، چيزي از لوازم آرايش مثل لاک و سايه و… که رنگهاشو نداره رو تهيه مي کنه

حتي مدل مويي که اون روز مي خواد داشته باشه رو تعيين مي کنه… مثلا ممکنه ” شينيون” کنه يا مدل دار سشوار بکشه

البته سعي مي کنه با رژيم غذايي سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه
يه رژيمي هم براي پوست صورت و بدنش مي گيره..! مثل پرهيز از خوردن غذاهاي گرم
ماسک هاي زيادي هم مي زاره، از شير و تخم مرغ و هويج و خيار و توت فرنگي و گوجه فرنگي (اينا دستور غذا نيستا!!) گرفته تا ليمو ترش
( اين ليمو ترش واقعا معجزه مي کنه، به يه بار امتحانش مي ارزه)

خوب، روز موعود فرا مي رسه
ساعت 8 صبح از خواب بيدار مي شه( انگار که يه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، مي پره تو حموم،…بالاخره ساعت 10تا10:30مي ياد بيرون
البته ممکنه يه بار هم تو حموم ماسک بزاره… که تا ساعت 11 در حمام تشريف داره

بعد از ناهار
لباس مي پوشه مي ره آرايشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرايشگاه گرفته براي ساعت 1:30 بعد از ظهر
توي آرايشگاه کلي نظر خواهي مي کنه از اينو اون که چه مدل مويي براش بهترتره، هر چي هم ژورنال آرايشگر بنده خدا داره رو مي گرده

البته حتما روزهاي قبل مد موهاي زيادي رو ديده، يا از تو
fashion tv
يا
moda tv
و
يا
internet
اما هنوز به نتيجه اي نرسيده

آخر سر هم خود آرايشگر به داد طرف مي رسه و يه مدل بهش پيشنهاد مي کنه و اونم قبول مي کنه
ساعت 3 مي رسه خونه… بعد شروع ميکنه به آرايش کردن
بعد از پوشيدن لباس که خيلي محتاطانه صورت مي گيره
( که مدل موهاش خراب نشه)
يه عکس يادگاري از چهره  زيباش مي گيره که بعدا به نامزد آينده اش نشون بده
ساعت 8 عروسي شروع مي شه… يه جوري راه مي افته که نيم ساعت زودتر اونجا باشه
*malos*

عروسي رفتن پسرها

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگي يا دو، سه ساعت قبل هيچ فرقي نميکنه
روز عروسي، ساعت 12 ظهر از خواب بيدار مي شه… خيلي خونسرد و ريلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه هاي تلويزيون رو مي بينه
*khoraki*

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغيير جو خونه که همه دارن حاضر مي شن يادش مي افته که بعله… عروسي دعوتيم
:khak:

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش…! مي پره تو حموم
توي حموم از هولش، صورتشم با تيغ مي بره
بستگي به عمق بريدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسي

ريش هاش زده نزده(نصف بيشترو تو صورتش جا مي زاره)از حموم مي ياد بيرون
ساعت 6:30 بعد از ظهره… هنوز تصميم نگرفته چه تيپي بزنه، رسمي باشه يا اسپرت
تازه يادش مي افته که پيرهنشو که الان خيلي به اون شلوارش مي ياد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه مي کنه مي بينه چند روز پيش درزش پاره شده بوده و يادش رفته بوده که بگه بدوزن
*moteafesam*

کلي فحش و بد و بيراه به همه مي ده که چرا بهش اهميت نمي دن و پيرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پيدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غيبشون استفاده نکردن که بدونن که نياز به دوختن داره

خلاصه… بالاخره يه لباس مناسب با کلي هول هول کردن پيدا مي کنند و مي پوشه
البته اگر نياز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد مي زنه
*shadi*

ساعت 8 شب عروسي شروع مي شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسي مي رسه
البته اگر از عجله  زيادش، توي راه تصادف نکرده باشه دير تر از اين به عروسي نمي رسه
*vakh_vakh*

@~@~@~@~@~@