زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه
قلبم آرامش ندارد بی ولای فاطمه
ای خدا جان را بگیراین عشق را از مامگیر
شیعه آسایش ندارد بی ولای فاطمه
ز سوز دل کنم گریه برایت
که دیگر نشنوم زهرا صدایت
در و دیوار خانه با نگاهم
بیادم آورد آن ناله هایت
شکسته بال وپری زآشیانه میبردند
تن ضعیف غریبانه شبانه میبردند
جنازه ای که همه انبیاء قربانش
چه شد که هفت نفرمخفیانه میبردند
هر چه میخواهد دل تنگت بگو