شبی پسرک یک برگ کاغذ به مادرش داد
مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند
او با خط بچگانه نوشته بود: کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار
بیرون بردن زباله ها ۲دلار
نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم ۶ دلار
جمع بدهی شما به من ۱۴دلار
مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.لحظه ای خاطراتش را مرور کرد
سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازی هایت هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک
به چشمان مادر نگاه کرد و گفت: مامان دوستت دارم
و زیر صورتحساب نوشت: قبلآ به طور کامل پرداخت شده
7 سال پیش
خیلی زیبا بود
7 سال پیش
عالی بود خیلی
7 سال پیش
چی
7 سال پیش
این متن خیلی زیبل بود خوندم کمی اشکم گرفت
7 سال پیش
عالیه
7 سال پیش
مادرم ازت ممنونم بابت همه ی سختی هایی که کشیدی مواظبم بودی و صبر کردی تا به دنیا آیم تا بزرگ شوم اما من باید همه ی زحماتت رو جبران کنم یه وقتی که بزرگ تر شدم به مقام و درجه ی خوبی رسیدم یاد این می افتم که همه ی این ها بابت زحمات شما بوده
مادرم دوست دارم که هیچ عاشقتم
این همه قلب هم برای تو
...این قلب ها ادامه دارند
7 سال پیش
مادرم دوستت دارم
هر چه میخواهد دل تنگت بگو