user_send_photo_psot

►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

اگر شهر مالِ من بود
در هر خيابانش يك بغل فروشي تأسيس ميكردم كه اگر پاييز بود و
نمِ باران و
يك دنيا برگِ زردِ ريخته از درخت و
يك دل كه پر از دلتنگيست

جايي باشد براي دقيقه اي در آغوش كشيده شدن و ثانيه اي آرامش و لحظه اي امنيت
آري من اگر بودم
به جاي اين همه درمانگاه و مريض خانه
در هر خيابان فقط يك بغل فروشي ميزدم و تمام