مردی نابینا زیر درختی نشسته بود
پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟
پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟
سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید: احمق، راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد… مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:برای چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود
مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود
مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
نابینا پاسخ داد: رفتار آنها… پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد
زندگی
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن
لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز… با یک روز چه کار می توان کرد؟
خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید
آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و یک روز زندگی کن
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما میترسید حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند
او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد
او در همان یک روز زندگی کرد
7 سال پیش
قشنگ بودن افسونگر
7 سال پیش
عالی بود
7 سال پیش
قشنگ بودن افسونگر
ممنون
7 سال پیش
مریم بلقیس کجایین
7 سال پیش
جالب بود
7 سال پیش
مریم بلقیس کجایین
اومدم افسون من شبا تا صب بیدارم اینه که بعداز ظهرا میخوابم
7 سال پیش
میگن که تو مسابقات اسب دوانی
تیم حریف که میخواست اسبی تو مسابقه نتونه مقام اول رو بیاره
شب شروع میکردن به سرو صدا کنار استبلش که اسب رو نذارن بخوابه
مراقب خوابت باش تکواندو خیلی تاثیر داره روی قوای بدن
7 سال پیش
جالب بود اولیش
7 سال پیش
جالب بود اولیش
ممنون عزیزم به نظرت بلقیس قهره
7 سال پیش
بلقیس رفته تولد رفیقش نیستش
7 سال پیش
میگن که تو مسابقات اسب دوانی
تیم حریف که میخواست اسبی تو مسابقه نتونه مقام اول رو بیاره
شب شروع میکردن به سرو صدا کنار استبلش که اسب رو نذارن بخوابه
مراقب خوابت باش تکواندو خیلی تاثیر داره روی قوای بدن
الان من با اسب یکیم ؟؟؟
میخابم ولی شبا خواب نمیرم تا صب درس میخونم یا فیلم میبینم
جاش بعدازظهر سه چار ساعت میخابم اینجوری تو ماه رمضون خیلی خوبه
7 سال پیش
اوم برا ماه رمضون خوبه ، ولی خب در کل گفتم
نه دیگه اسب قوی تره
تو باس بیشتر حواست باشه
7 سال پیش
ممنون عزیزم به نظرت بلقیس قهره
نمیدونم
بلقیییییییــــــــس باهاش قهری ؟؟؟؟؟؟؟
7 سال پیش
اوم برا ماه رمضون خوبه ، ولی خب در کل گفتم
نه دیگه اسب قوی تره
تو باس بیشتر حواست باشه
مرسی واقعا خدا زیادت کنه
7 سال پیش
من رفتم افطار دارم میمیرم فعلا ✋✋✋✋✋
7 سال پیش
مگه یزد نبودی ؟؟
خو چطوریه که یزد اذونه ولی اصفهان نه ؟؟
روزه خاری میکنی ؟؟
7 سال پیش
من رفتم افطار دارم میمیرم فعلا ✋✋✋✋✋
فعلازوده نرو
7 سال پیش
بلقیس رفته تولد رفیقش نیستش
باشه ممنون
7 سال پیش
مگه یزد نبودی ؟؟
خو چطوریه که یزد اذونه ولی اصفهان نه ؟؟
روزه خاری میکنی ؟؟
نه باس برم یه چی درس کنم دیگه
7 سال پیش
مگه یزد نبودی ؟؟
خو چطوریه که یزد اذونه ولی اصفهان نه ؟؟
روزه خاری میکنی ؟؟
اصفهانی هسی شیخ
7 سال پیش
من بابام لره ننم اصفهانی
خونمون اصفهانه
7 سال پیش
لایک
هر چه میخواهد دل تنگت بگو