*~*~*~*~*~*~*~*

:حنا سرافراز

وقتی كه من دنيا ميام
مامانم می خواسته اسم من رو بزاره ليلا
بابام ميگه بزاريم حنا
به اصرار بابام اسمَم
رو ميزارن
حنا

چند سالِ بعدش
وقتي مامانم و بابام از همديگه جدا ميشن
بابام ميره با يک زنی زندگی ميكنه
كه اسمش حنا بوده
مامانم تازه ميفهمه
كه اصرارِ بابام برای چی بوده
اون تونست با خيانت بابام كنار بياد
ولي با من و اسمم نه

طفلک هر دفعه ميخواست
من رو صدا كنه
كلی اذيت مي شد
آخرای عمرش ديگه
به جای اسمم
منو صدا ميكرد هوی

*~*~*~*~*~*~*~*

❇خشم و هياهو❇