باشکوهی! مثل اواز عشایر وقت کوچ
مثل رقصیدن مردای گرسنهی بلوچ
مثل نقش کاشی کاری رویه طاق اجری
مثل ضربای دهل تو یه ترانهی لری
تو قشنگی! مث برق سینهریز نقره کوب
مث لهجهی زلال ماهیگیرای جنوب
مث یه دف زن کرد، یا یه سوار ترکمن
نمیذاری تن بدم به ننگ آواره شدن
بیدریغی! مثل جنگلای تنسبز شمال
مث چشمهیی که جامیشه تو کوزهی سفال
رو سرانگشت توئه هلال ماه دشت لوت
من بیرون میکشی از توی باتلاق سکوت
سادهیی! درس مث بومیای سادهی کیش
مث کوچههای یزد خونههای کاهگلیش
تو مث جادوی ساز عاشقای آذری
نمیذاری تن بدم به غربت دربه دری
❇يغما گلرويى❇
هر چه میخواهد دل تنگت بگو