از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته میپوشم
هنوز بوی تو از تار و پود زندگیام
نرفته است که خود را به عطر بفروشم
عجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفسهای توست که میجوشم
کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو مینوشم
به بوسهای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسهی دیگر دوباره میکوشم
برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم
قسم به بوسهی آخر، قسم به اشک تو
من هنوز پیرهنم را، نشُسته میپوشم
* حسين_دلجو *
8 سال پیش
خیلی ناز بود
8 سال پیش
این قدر نشور تا خودت و لباست کپک بزنین
هر چه میخواهد دل تنگت بگو