غیبت کردی و خبردار میشی کلاس تشکیل نشده
باز شدن چمدون سوغاتیها
اولین بغل ِ کسی که مدتهاست ندیدیش
نوار صدای بچگی
دارین میبازین که دهتای آخرو میری و دوباره
همتیمیهات میان وسط
بازیه وسطی
نازتُ بخرن وقتی مریضی
کلهی کچل نوزاد و بوی شامپو بچه
اولین شوکی که ترن هوایی بهت وارد میکنه
خوابهایی که حال بدت رو ازت میگیرن
اولین بار که از بین ویلاها، خط آبی ِ دریا رو میبینی
بیشتر از انتظارت از کسی عیدی بگیری
خاروندن پا، بعد از یک ماه توو گچ بودن
انتظار کنار خیابون، وقتی عزیزی باز میگردد
یکی در همسایگی، خووب ساز میزند
آخر شب یادت میافتد فردا تعطیل است و لازم نیست ساعت کوک کنی
⏰
بازی دسته جمعی تو طبیعت
هر چه میخواهد دل تنگت بگو