ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻌﺪﺍ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺸﻢ!…
ﻭﻟﯽ ﻓﻌﻼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺗﻬﯿﺪﺳﺖ ﭼﺸﻢ به ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻡ
مژده ای دل که مسیحا نفسی میاید
شوهر خوب مگر گیر کسی میاید
( خواهر حافظ )
اصفهانیه مهمون داشت به مهمونش میگه گز بخور !
مهمون میگه ممنون، یکی خوردم
اصفهانیه میگه :
.
.
دوتا خوردی ولی اشکال نداره بازم بخور
لبی خواهم پر از اکلیل و ماتیک
به دورش رژ و برق و خط باریک
چنان شهدش بگیرم با لبانم
که لبهایم شود مست و رمانتیک
شاعر داره مخ میزنه
من فقط یه بار تو عمرم قرعه کشی برنده شدم
اونم تو دوم دبستان بود معلم می خواست درس بپرسه قرعه به اسم من در اومد
ﯾﻪ ﻣﺮﺿﯽ هست زمستونا میاد سراغ آدم
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭘﺎﻫﺎتو ﻣﯿﭽﺴﺒﻮنی ﺑﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﯾﺎ ﺷﻮﻓﺎﮊ
ﺗﺎ مرز سوختن
ﺑﻌﺪ میکشی ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺎ خنک شه
باز ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ میﭽﺴﺒﻮنی😂
😂😜
الان من اگه به جای مسی 5 تا توپ طلا میبردم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
باز مامانم بهم میگفت توپ طلا بخوره تو سرت
هم سن و سال های تو الان 2 تا بچه دارن 😂😜
” ﺁﺩﻣﻬﺎ ” ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ” ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻫﻨﺪﺳﯽ ” ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ” ﻣﻮﺍﺯﯼ” ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ “ﻣﺘﻘﺎﻃﻌﻨﺪ ” ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻮﻫﺎﻥ ﺍﻋﺼﺎﺏ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﻣﺦ ﺁﺩﻣﻬﺎﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ” ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻧﺪ ” ﮐﻮﭼﮑﻨﺪ ﻭﻗﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ” ﭘﺎﺭﻩ ﺧﻄﻨﺪ ” ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮﺷﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ” ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺍﻧﺪ ” ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺸﺎﻥ دﺍﺭﻧﺪ ، ﻣﻮﺝ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ” ﻣﺜﻠﺜﻨﺪ ” ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﺪ ﻭﺗﯿﺰ ﻭ ﺭﮎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻣﺜﻞ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺧﻄﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ” ﻣﺮﺑﻌﻨﺪ ” ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﻨﻈﻢ ﻭﺧﺸﮑﻨﺪ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻢ ” ﺧﻂ ﺧﻄﯿﻨﺪ ” ﻣﺜﻞ ﻣﺎﯾﻌﺎﺕ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻇﺮﻓﺸﻮﻥ ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﯾﻪ
ﺑﺎﺭ ﺧﻂ ،ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﯿﺰ، ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﺸﮏ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺻﻤﯿﻤﯽ
ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ” ﺩﺍﯾﺮﻩ ” صفت …
یاد مردان خطر کرده بخیر
یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز
حمله فتح و ظفر کرده بخیر
یاد آن شورآفرینان نبرد
یاد حمله ها در آن شبهای سرد
یاد کردستان و یاد کاوه ها
که ز ما دفع خطر کرده بخیر
یاد آن عشاق و خونین جامه ها
یاد آن سوز و گداز و ناله ها
یاد یارانی که در پیکارها
ترک پا و ترک سر کرده بخیر
یاد نصر و کربلای چهار و پنج
یاد شبهای عملیات و رنج
یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر
یاد آن ا… اکبرها بخیر
روزی ملا چند دینار برداشت و به بازار رفت تا خری بخرد
در میان راه یکی از دوستانش او را دید و گفت به کجا میری ؟
ملا گفت میرم خر بخرم
رفیق ملا گفت : ای احمق بگو ان شا الله میرم خر بخرم
ملا گفت اصلن نیازی به گفتن ان شا الله نیست پول در زیر بغلم و خر هم در بازار هست میخرم و میام
از قضا در میان راه دزدی پول ها را از زیر بغل ملا دزدید
و ملا مایوس و ناراحت داشت برمیگشت
که همان دوستش ازش پرسید چه شده ؟ چرا اینقد پکری ؟؟
ملا گفت پول هایم را دزدیدن ان شا الله لعنت بر پدر او باد ان شا الله ، ان شا الله
با تپه ای از ادعا، مشروط خواهم شد
با عشوه و ناز و ادا، مشروط خواهم شد
گفتم به استادم مرا بدبخت خواهی کرد!
بر گوش خر یاسین؟ دعا ؟ مشروط خواهم شد
تا در نگاه دوستانم درس چون آب است
در چشم من چون اژدها! مشروط خواهم شد
صد بار جمعش کردم و تقسیم بر واحد
بی فایده، بی انتها! مشروط خواهم شد
دیگر توکل کردنم هم مثل آدم نیست
من با توکل بر خدا مشروط خواهم شد!