khengoolestan_axs

..*~~~~~~~*..

داشتیم تو پیاده رو قدم میزدیم
برگشت تو صورتم نگاه کرد و گفت

حمید، اون آقا و خانمو نگا کن چقدر محکم دست همو گرفتن

گفتم: وقتی یه چیزی رو محکم می گیری، که می ترسی از دستش بدی
دیدی وقتی میخوای آب تُنگ رو عوض کنی
ماهی سرخ چه تلاشی میکنه
تا اون یه ذره آبی که یه گوشه جمع شده رو
با جون و دل حفظ کنه…؟
چون
“از دست دادن”
رو یجور
“مرگ”
میدونه
الان از اون دو نفر
کدومشون آب تُنگِ
کدومشون ماهی
نمیدونم
ولی خوب میدونم
که اون وسط یه مرگِ کوچیکی هست
که قرار اتفاق بیافته
حتی موقت

چیزی نگفت به بهونه ی بستن گره ی روسری، دستمو ول کرد، روسریشو محکم کرد و اینبار

دستمو آرومتر گرفت

♦♦—————♦♦

❇حمید جدیدی❇