یک روز صبح سرد در سرمای
شدید مونیخ المان من کودکی ۸ ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهرو برادر و مادرم زندگی میکردیم

من برادر بزرگتر بودم مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد اشک در چشمانش جمع شد نمیدانست با ما چه کند سه کودک زیر ۹ سال که نه پدر دارند نه فامیل مادرشان هم هم اکنون رو به مرگ است دم گوشم به من چیزی گفت او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند رفتم التماسشان کردم

میخندیدن و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد انقدر التماس کردم انقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم ان هاهم دنبال من دویدند وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند دستانم لرزید و برادر کوچک گفت مادر نفس نمیکشد آدلف

شل شدم دارو ها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود

یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هست همسایه مادرم را خاک کرده بود دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم کارم شبو روز درس خواند و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه

وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم التماسم میکردند دستور دادم زمین را بکنند و هر ۶ نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند

تمنا میکردند و میگفتند ما زنو بچه داریم ان قدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود

آدلف هیتلر
خاطرات کودکی نبرد

یه بارم یه پیرهن داشتم رفتم با دستهای خودم آتیشش زدم

اومدم به مامانم گفتم مامان اون پیرهن سفیده رو ندیدی؟
.
.
.
اومد پیداش کرد، گفت بیا بگیر تو کمد دیگه مگه کوری؟
😂

‏یه دختر و پسر میشناختم واسه ازدواج رفتن پیش مشاور. مشاور تشخیص داد واسه هم مناسب نیستن
.
.
.
.
الان یه ساله دختره زن مشاوره شده 😂😁😂

تو برنامه کودک مجری پرسید: میدونید پشم چیه بچه ها؟
.
.
.
یه دختربچه گفت: همونی که از تعجب میریزه؟

پشمای مجریه همونجا ریخت
😂😁😂

‏ما هم امسال به کمپین نخریدن ماهی قرمز میپوندیم
.
.
.
.
میریم میدزدیم

به درجه ای از تنهایی رسیدم که خودم به خودم زنگ میزنم ، میبینم اشغاله

فحش میدم و قطع میکنم
😂
.
.
.
.
تازه من خوبم
😂
.
.
.
یه دوست دارم ، دوتا خط داره ، با خودش اس بازی میکنه
😂

یه بار خودش به خودش گفت:عزیزم رسیدی خبر بده

بعد یادش رفت خبر بده، تا صبح از نگرانی خوابش نبرده
😂
هعی

ملت قبلا رو در مستراح عمومی خاطره شکست عشقی و شماره دوست دختر سابق‌شونو مینوشتن
.
.
.
.
الان پیشرفت کردن بجاش آدرس کانال تلگرامشونو مینویسن
😂😜

زل زدن به یه نقطه موقع چایی خوردن
.
.
.
.
بیشتر از خودِ چایی می چسبه
😂

مخصوصا اگه قبلش خواب بوده باشی
☺️

نحوه ی ارتباط برقرار کردن دو جنس مخالف در ایران
.
.
.
.
پیسسسسسس پیس
ایشششششششش
نمیدونم مخ زدنه یا تبلیغات شیشه پاک کن
😂

بدبخت تر از دانشجوی ایرانی، دانشجوی چینیه
.
.
.
.
استاد هر صدایی از خودش درمیاره ممکنه تو امتحان بیاد
😂😜

کتاب نوشته برای “خود درمانی” افسردگی

شیشصد صفحه
😂
.
.
.
.
پدر بیامرز! آخه آدم افسرده حال داره ۶۰۰ صفحه کتاب بخونه؟
😂😜

رفتارهامون ریشه درکودکی داره.
.
.
‌.
.
مثلا ابی همیشه تو صف نون اون آخرا بوده و بهش نون نمیرسیده
دلیل اینه که خیلی اهمیت میده به اینکه اون عقبیا حال میکن
😂

از یه نجار پرسیدم چرا درا وابسته میشن؟
.
.
.
.
گفت برو از آهنگر بپرس گفتم چرا؟

گفت اون سنگ فرز داره من تا بخوام با اره بکشمت در میری
😂

یه استادم داشتیم فامیلش میر بود اومد تو گفت من میرم
.
.
.
.
گفتم نرو تو هم مثل من نمیتونی دووم بیاری نرو

درسه رو به سختی با ده پاس کردم

‏نمیدونم چرا هر جهانگردی میاد میگه کشور مورد علاقم ایرانه
.
.
.
.
داداش دو روز واستی اینجا روز سوم تو پوست خر از مرز فرار میکنی
😂

اگه یه روانشناس پلی لیست منو گوش بده فوری دستور بستری میده
.
.
.
.
از فتانه میره به شجریان بعد پست راک و آلترناتیو و بعد رپ بعد چاوشی و تتلو و تهی و یهو نوحه و مداحی
😂😁😂

ﻓﯿﻠﻢ چند روز ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟

ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟

ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ، یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑِﺮَﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ

^^^^^*^^^^

❇الهی قمشه‌‌ای❇

برای مدتی هم که شده به طورِ امتحانی نباشید

ببینید حالِ دلِ چه کسانی از نبودتان خراب میشود؛ چه کسانی پشتتان بد میگویند و چه کسانی حتی در نبودتان سینه سپر کرده و از شما دفاع کرده اند

آن وقت بیایید و این آدم ها را که
دلشان به دلتان گره خورده تا میتوانید محکم و محکم تر در آغوش بگیرید
بقیه را کنار بگذارید و
خیال خودتان را راحت کنید که

حداقل یک نفر تا تهِ دنیا مثلِ کوه پشتتان است
چه باشید
چه نباشید

❇سحر رستگار❇

خروسی را کنار لوچی بسته بودند

به او گفتند: هیچ میدانی مردم لوچ، یکی را دو تا میبینند؟

گفت: این حرف کاملاً غلط است، اگر چنین بود باید من هم این دو خروس را چهارتا میدیدم

افسردگی من از اون روز شروع شد که
.
.
.
.
دوتا تخم مرغ رو با عشق عسلی نیمرو کردم، گوجه رو هم حرفه ای برش زدم بعد در جانونی رو باز کردم دیدم خالیه
😂

نوشته ادرار از دسشویی هواپیما نشت کرده یخ زده شبیه نیزه شده خورده به یکی کشتتش
.
.
.
.
گویا از من بدشانس‌تر هم هست
دلیل مرگ اصابت جیش یخ زده
😂😁😂

طرز خونه تکونی من: شروع کردن از کمدم

پیدا کردن یه چیزی برای ۵ سال پیش

خیره شدن به اون بمدت ۳۰ دقیقه

رفتن به رختخواب با هندزفری
😂

داییم یه بار تو عمرش رفته پاریس
.
.
.
.
هروقت تو تلویزیون پاریس رو نشون میده میگه اون برج ایفله
😂

گفتيم استاد ما خسوف و كسوف رو اشتباه ميگيريم
.
.
.
.
گفت ببينيد خسوف چون اولش خ داره خورشيد هم با خ شروع ميشه پس ميشه ماه گرفتگى
😂😜

‏با بچه فامیل بازی میکردیم سمتم تیر اندازی کرد نیفتادم و نمردم تا بهش نشون بدم خشونت خوب نیست
.
.
.
.
باباش یکی گذاشت پس گردنم تا دو روز خوابیدم
😂😜

یه عموی پولدار دارم، یه سال رفتیم عید دیدنی واقعا بد برخورد کرد قطع رابطه کردیم
.
.
.
.
البته باید ظرف نقره رو درست تو کُتم جاسازی میکردم که نیوفته
😂😜

‏پر استرس ترین ماه سال اسفنده
.
.
.
.
هر لحظه امکان داره از بیرون برگردی خونه و ببینی اسرارت به بهونه خونه تکونی کف اتاقه
😂

‏یه سالم بابام گفت چهارشنبه سوری رو باید در آغوش خانواده برگزارکرد
.
.
.
.
نمیدونم چرا وقتی دو سه تا نارنجک و کوکتل مولوتف انداختم تو آغوشش ناراحت شد
😂😜

تو دانشگاه از یه دختر خوشم میومد، رفتم عمدی بهش تنه زدم جزوه‌هاش افتاد تا خواستم جمع کنم بهم سیلی زد
.
.
.
.
الان زنم نیس، چون منم با لگد زدمش
😂

‏تو نی نی سایت دنبال راه حل برای از شیر گرفتن بچه بودم
.
.
.
یکی نوشته بود من سس گوجه مالیدم به سینه م به پسرم گفتم شیردون مامانو سگ جوییده
😂😜

فک کنم ‏این هفت تا سیاره جدید
.
.
.
بعد از خونه تکونی از زیر تخت من پیدا شد
😂

خوابگاه بودم از اتاق بوی سگ مرده می اومد یهو یارو یه شیشه ادکلن خالی کرد رو خودش،

.
.
.
بعدش بوی سگ مرده ایی می اومد که قبل از مردن ادکلن زده
😂

وسط خونه تکونی خسته شدم مامانم داد زد مگه واسه غذا نیم ساعت استراحت ندادم؟
.
.
.
.
خود فرعون اگه اونجا بود میگفت بشین یه نفسی تازه کن بعدش شروع کن
😂

با یه بدبختی زیر میزمو تمیز کردم که
.
.
‌.
.
باید عید دست تک تک مهمونا رو بگیرم ببرم نشونشون بدم
😂

‏بابام دهنم رو بو کشید گفتم گه خوردم
.
.
.
.
گفت پس چرا دهنت بوی سیگار میده؟
😂😜

مامانم از بافتن شال‌ و کلاه دیگه رسیده به بافتن هر چیزی
.
.
.
‌.
میترسم فردا بیدار شم موشک بالستیک بافته باشه
😂

بچه فامیلمون تازه به دنیا اومده واسش ۱۲ میلیون سیسمونی خریدن
.
.
.
.
اونوقت من تا ۳ سالگی تو بیمارستان گرو بودم تا بابام اینا پول بیارن منو ببرن
😂

یه سری بابابزرگم اومدگفت حمید نمیخوای ازدواج کنی؟ دوست دارم نتیجه هامو ببینم
.
.
.
گفتم نتیجه هارو تو سایت اعلام میکنیم
نسبت به سنش مشت قوی ای داشت
😂

یه روز همینطوری که نشستم پشت کامپیوتر یکی اسلحه رو میزاره رو سرم
.
.
.
.
میگم: من چیزی واسه التماس کردن ندارم فقط بزار هاردمو فرمت کنم بعد خلاصم کنم
😂

‏تو رستوران باكلاسا غذا خيلي كمه، من با زيدم رفتم نون باگت بردم، وسطش ميگفتم اون كيه اون پشت؟

تا روشو ميكرد اونور نون ميخوردم سير شم
😂

دزدای طلافروشی فردوسی گفتن ایده دزدی رو از سریال فرار از زندان گرفتیم
.
.
‌.
فرقش این بود اونا از زندان فرار کردن، شما نقشه کشیدین چطوری برین زندان
😂

این سیاره جدیدا کشف کردن اینترنت داره؟
.
.
.
.
اگه نداره زور الکی نزنین ما نمیایما
😂

به اساتیدی که کلاسا رو از ۲٠ اسفند تعطیل میکنن
.
.
.
.
میگن مدرسان شریف
😂😜

وقتی من مُردم واسم مجلس ترحیمم روضه خون نیارین

هادی عاملو بیارین پشت میکروفون بگه: و تمام

بیخود وقت مردمم نگیرین
😂

زنه به شوهرش گفت هیچ وقت منو تئاتر نبردیا
.
.
‌.
‌.
احساس غرور کردم ازمردایی نیستم که زنشونو تئاتر نمیبرن
حالا اینکه زن ندارم چیزی از ارزشهام کم نمیکنه
😂

من یک زره برای جهازش فروختم

او عزم، جزم کرده، بمیرد برای من

❇ناشناس❇

دوباره مثل گذشته رو به رویم نشسته بود
چند سالی بود که رفیق بودیم… از آن رفیق هایی که درد هم را می فهمند… از آن رفیق هایی که حرف هم را از چشم همدیگر می خوانند

چشم هایش می گفت امشب او غمگین ترین انسان دنیاست

سکوت را شکست و به عادت قدیم پوزخند تلخی زد و گفت: چرا من همیشه اشتباه می کنم؟
چرا همیشه اشتباه انتخاب می کنم؟

از آن دخترهایی بود که دنیا و آدم هایش را سفید می دید و حالا زخم خورده ی همان آدم ها بود
نمک روی زخمش نپاشیدم… گفتم: تو اشتباه نمی کنی… تو فقط خیلی زود اعتماد می کنی شاید هم اشتباهی اعتماد می کنی چون همه ی آدم ها را سفید می بینی

نگاهم کرد و به نشانه ی تایید سر تکان داد… هیچ حرفی نزد فقط سر تکان داد

چشم هایش باز هم داشت چیزی می گفت… می گفت قرار است همه چیز عوض شود… قرار است دیگر آدم ها را سفید نبیند… چشم هایش همیشه درست می گفت

او عوض شد… بد بین شد… به عالم و آدم… به دوست و دشمن… به مرد و زن… دیگر به هیچکس اعتماد نداشت

تصمیم های اشتباه گذشته یا شاید آدم های اشتباهی باعث شده بود همه را به یک چشم ببیند…‌ هر تصمیم اشتباه یک خط سیاه وسط دنیای سفیدش شده بود… آنقدر که نه تنها دیگر آدم ها برایش سفید نبودند بلکه زندگی اش هم تاریک شد… سیاه شد

چشم هایش درست می گفت

غمگین ترین انسان دنیا کسی ست که بی اعتماد می شود

❇حسین‌حائریان❇

چیزی تا آمدن بهار نمانده

چشمهایمان را به روی ندیدن ها نخواستن ها دل شکستن ها ببندیم که روزهای سرد برفی روزهای خوبی برای دعوا و قهر و دوری نیست

این روزها وقت مناسبی برای دلشکستن، تنها گذاشتن و بی اعتنایی نیست که اگر دلی بشکند که اگر از گرمای عشقی کم شود که اگر حال بغضی بد شود بجای اینکه شال و کلاه کنیم باید با لباسی از جنس بی کسی به دل برف بزنیم تا سرمای تنهاییمان تن برف را بلرزاند

که باید بغض هایمان را پیش چشم آسمان بشکنیم تا از ته دل برایمان ببارد، آنوقت است که میبینیم دستهای کسی را برای گرفتن نداریم آنوقت است که زمستانمان، بهار و تابستان و پاییزهای زیادی را آرزو به دل خواهد گذاشت

اگر دعوایی هست، اگر قهری هست بگذاریم برای وقتی که سرما به خواب رفت… که زمستان را فقط با دو لیوان چای عشق باید سر کرد… که زمستان را با دوستت دارم، با فدای سرت، با فردا یک ساعت زودتر از دیدار امروز منتظرت هستم باید تحویل بهار داد تا بهارمان در ساعت دوست داشتن متولد شود، تا عشقمان ابدی شود

❇صفا سلدوزی❇