—————–**–

روزی مُلا خری را به بازار برد که بفروشد. هر مشتری که برایش میرسید، اگر از جلو می آمد، خر دهانش را باز می کرد که گاز بگیرد و اگر از عقب می آمد لگد می زد

شخصی به مُلا گفت: با این وضع کسی خر را نخواهد خرید

ملا گفت: خودم می دانم؛ قصد من هم فروش آن نیست؛ فقط می خواهم مردم بدانند که من از دست این حیوان چی می کشم
—————–**–

❇ملانصرالدین❇