♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
آمدن راه و ‌رسم خودش را دارد
نمی شود که هرکس از راه رسید
سرش را بی اندازد پایین و واردِ خانه ی دل شود
مهمان فرق دارد .. همیشه عزیز است
همیشه هم مسافر
می آید؛ می نشیند؛ می گوید
می خندد و گاهی هم بغض خالی می کند و بعد می رود
در میانِ بغض هایش شاید یکهو بگوید :می شود بمانم ؟
یا مثلا می گوید دوستت دارم
یا اینکه می گوید
من کنارِ تو چقدر آرامم
تو حواست باشد که این ها تنها
یک آرامش است .. یک آرامش پس از بغضی خالی شده
آمدن و ماندن دیوانگی دارد
میانِ گریه ها خندیدن و در آغوش کشیدن دارد
شانه بالا انداختن و – بی خیالِ بغض هایم من تو را دارم – دارد
آمدن نشانه هایِ کوچک مثلِ

شرمِ اولین نگاه
چشم هایِ پر شده از اشک
نگاه هایِ طولانی از سرِ دلتنگی
و زمزمه هایِ بی صدا
مثلِ : جانا ! چه خوب که آمدی دارد
آمدن حسادت هایِ دخترانه
غیرت هایِ به جایِ مردانه دارد
آمدن ماااااندن دارد

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

آغوشش عشق بود اثر عادل دانتیسم