♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

دست های کوچکش را توی دست هایم میگیرم و به او میگویم به آرامی کمی دیگر از نخ را باز کند تا در حالی که نخ توی دست های اوست با حرکت دست های من بر کارش مسلط شود
پسرک موفق میشود کمی دیگر بادبادک را بالا ببرد . بعد به آرامی دستهایم را از دور دست هایش باز میکنم تا او به تنهایی هدایت بادبادک را به عهده بگیرد دقیقه ای محو بادبادک توی آسمان میشوم و بعد ده پسرک که با هیجان و ترس نخ را تکان تکان میدهد خیره میشوم. از او جدا میشوم و به طرف پاکت نوشته های پارسا میروم
چند قدم که دور میشوم صدای فریاد شادی پسرک توی پارک بلند میشود . به پشت سرم نگاه نمی کنم اما وقتی پسرک جیغ میکشد

هورا …. هورا
بچه ها
بادبادک من رسید به آسمون
رسید به خدا

به آسمان نگاه میکنم .به جایی که بادبادک رسیده است به خداوند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور