چهارده سالم بود که داداشم ازدواج کرد
خانومش با بقیه فرق میکرد
همش مجلههای سینمایی میخوند
و فیلم میدید
فیلمایی که برادرش از تهران گیر میآورد و واسش میفرستاد
با تماشای اون فیلما دنیای منم عوض شد. آرزو عاشق اینگرید برگمن بود
آرشیو همهی فیلماشو داشت
پوستراشو زده بود به دیوار
مامانم و صنم از کاراش حرص میخوردن
ولی داداشم میگفت
مهم اینه که قورمهسبزی خوب جا بیفته و بوش تو خونه بپیچه که اینم به راهه.
بقیهش دیگه با یه بچه حل میشه
بذارین یه شکم بزاد
همین طورم شد
یه روز همهی اون پوسترا و فیلما رو به من داد
و گفت من جرات و جربزهشو نداشتم
ولی تو واسه رسیدن به رویاهات کوتاه نیا
اینگرید برگمن با بوی قورمه سبزی اثر هاله مشتاقینیا
4 سال پیش
ممنون شیخ
دمت گرم
هر چه میخواهد دل تنگت بگو