♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

این خیال که مرده‌ای و دیگران بی‌تو زندگی می‌کنند و زندگی آن‌ها روال طبیعی خود را در پیش گرفته، آسودگی بزرگی به انسان می‌بخشد

صفحه ۱۶

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

او می‌خواست به اصلی برگردد که احساس می‌کرد از او سلب شده است. اما تنها مشکلش این بود که نمی‌دانست چگونه شروع کند. او می‌توانست همه‌چیز داشته باشد، همه‌چیز. اما نمی‌دانست چگونه آن چیزهایی را که در درون خود از دست داده بود دوباره به دست بیاورد

صفحه ۶۳

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

یک به یک داستان کسانی را تعریف می‌کرد که در جنگ‌های گوناگون و اتفاقات جور واجور، سوخته بودند. درباره یکی از رفقایش حرف می‌زد که با آتشی ازلی، از کوه‌ها پایین آمده بود، آتشی که هرگز خاموش نشده بود

با همان آتش وارد شهر شده بود و با همان آتش او را به بیمارستان آورده بودند؛ شعله‌ای که هیچ آبی خاموشش نمی‌کرد

آتشی بود که نه خاموش می‌شد و نه تنش را می‌سوزاند

گفت: رویش هر چقدر آب می‌ریختند خاموش نمی‌شد. پتو رویش می‌انداختند خاموش نمی‌شد، او را داخل استخر انداختند، وقتی بیرون آوردند همان بود

وقتی در بخش‌ها راه می‌رفت همه می‌ترسیدیم زبانه آتش به پرده‌ها و ملافه‌ها و لباس‌هایمان بگیرد
روی تختخوابی آهنین می‌خوابید و چیزی رویش نمی‌انداخت، در خواب هم گُر می‌گرفت، یک روز او را به تلویزیون بردند و از او فیلمبرداری کردند و دوباره برگشت

یک بار دیگر هم او را بردند. می‌گفتند از جهنمی است و به همین خاطر است که می‌سوزد

او معجزه خداست تا جهنم واقعی را به چشم ببینیم. خیلی درد می‌کشید

شبی از دست نگهبان‌ها فرار کرد گم شد

کسی نمی‌دانست کجا رفته، به او می‌گفتند، گل آتش

صفحه ۳۳۸

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

آخرین انار دنیا _ دواهه‌مین هه‌ناری دونیا
اثر نویسنده کُرد _ بختیار علی