خنکیِ دستاش توو گرمیِ روزایِ جهنمیِ تابستون
لبای ترش رو پیشونی تب زده ی بیمارم
اندازه ی یه قاشق خوردن از بستنیِ دهن زده ی شکلاتیش
پیچیدن عطر تلخ و خنکش توی نفسام
آبی خوشرنگِ پیرهن مردونه ی چارخونه ش
اشکِ توی چشماش وقتی به زبون آوردم دوست داشتنشو
سردی حلقه ی تعهدش رو انگشت دست چپم
من به اینا میگم یخ در بهشت
طاهره اباذری هریس
هر چه میخواهد دل تنگت بگو